برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
معرفی و بررسی مجموعه فیلم افتر
منتشر شده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴
0 بازدید
معرفی و بررسی مجموعه فیلم افتر
توی وب فارسی، وقتی صحبت از فیلمای اروتیک میشه، چند تا اسمه که فورا به گوشمون میخوره، یکیش 365 روزه، یکیش احتمالا فیفتی شیده و یکی از اسامی هم حتما افتره.
افتر بر خلاف اون دو تای دیگه، دنیای افراد بسیار جوون رو به تصویر میکشه که تازه وارد کالج شدن. تسا اصلا تجربهی چندانی در زمینهی روابط عاشقانه نداره و لقمهای که مادرش براش پیچیده هم یه پسر بیخطره که دوست دوران کودکیش بوده.
هاردین، برعکس، هفت خط روزگاره و از همون سکانس اول میشه یه پرچم قرمزو توی چهرهاش دید.
تا امروز، 5 فیلم از این مجموعه منتشر شده که به نظر میاد تموم شدن؛ اما خدا رو چه دیدید؟ شاید سازندههاش حال کردن و قسمتای بعدیو هم ساختن.
بخش اول این مقاله به معرفی این مجموعه فیلم اختصاص داره و در ادامه، به سری نقدای رایجی که نسبت به این فیلم شده رو بررسی میکنیم. در نتیجه بخش اولش، هیچ بخشی از داستانو اسپویل نمیکنه.
یکی از اتفاقای نه چندان جالبی که طی هر قسمت جدید این مجموعه فیلم میوفته اینه که بازیگرای هر نقش، تغییر میکنن و بعضا بازیگرایی جایگزینشون میشن که شباهت چندانی به نسخهی قبلی ندارن. این تغییرا اینقدر زیاد بود که با خودم میگفتم نکنه یهو یه بازیگر جدیدو جای تسا و هاردین فعلی بیارن؟
این اتفاق، ارتباط بیننده با داستان فیلم رو به شدت مختل میکنه و نمیذاره که همدلی لازمو پیدا کنه و بعضا توی قضاوت شخصیتا ممکنه دچار سردرگمی بشه.
امتیازای فیلم افتر، واقعا چنگی به دل نمیزنه و مشخصا منتقدا هم زیاد بهش روی خوشی نشون ندادن و تمام موفقیتشو به این نسبت میدن که تونسته یه چیز بازار پسند و اروتیک رو ارائه بده.
من علاقهای ندارم از این مطلب برای تحسین یا تخریب این کار، استفاده کنم. وقتی یه محتوا، توسط عموم مردم پذیرفته میشه و ازش حرف میزنن، این یه مورد مطالعاتی ارزشمنده چون میتونی از طریقش، درک کنی که آدما به چی نیاز دارن و دنبال چی میگردن.
این که یه عده دوست دارن کار اروتیک و عاشقونه ببینن اصلا هم چیز بدی نیست و تولید چنین فیلمهایی توی سینما، قطعا میتونه کیفیت خیلی بهتری نسبت به محتوای اون سایتایی داشته باشه که خودتون میدونید، و با احساسات بسیار ضعیف و جلوههای بسیار فیک، سعی میکنن چنین روابطی رو نشون بدن.
حالا شاید بگید که این وصلهها به همچین فیلمی نمیخوره ولی مود آدمای این فیلم، یه جور پوچی یا ابزوردیسم فرهنگ آمریکایی رو نشون میده که نمودشو میتونید توی رفتارای ناگهانی و بیمسئولیتیهای شخصیتا ببینید. این فرهنگی هست که بهشون هویت زیادی نمیده، مگه اینکه خودت یه هدف و دلیلی برای خودت دست و پا کنی.
هشدار: ادامهی این مطلب، حاوی اسپویله.
هاردین به خاطر بحران معنایی، فشار روانی بیشتری رو تجربه میکنه. پدرشو مقصر بیمعنی شدن خونوادهاش میدونه و سعی داره حامی مادرش باشه؛ ولی میبینه که مادرش هم تعهد خاصی نداره و مثل بقیه است.
وفاداری رو نمیشه زورکی ساخت و در مواجهه با همین چیزا هست که هاردین، به قدرت خودش پی میبره و برای خودش به عنوان یه مرد متعهد و عاشق پیشه، ارزش قائل میشه؛ چون میبینه بر خلاف افراد بزرگتر از خودش که خیلی هم ادعاشون میشه، میتونه وفادار باشه و خودشو توی این مفهوم، پیدا کنه.
اولش فکر میکنیم که تسا آدم خوبه است؛ ولی کم کم در مقایسه با هاردین، حتی میبینیم که هاردین قادره خیلی بیشتر از اون برای رابطه، تلاش کنه و وفاداریشو حفظ کنه.
یکی از انتقادایی که نسبت به شخصیت پردازی هاردین میشه، اینه که چرا اون اینقدر زود تونست وارد یه جور رابطهی عاطفی بشه؟ پایهاش منطقی نیست و نمیشه انتظار داشت که همچین آدمی بتونه اینقدر زود، خودشو مجاب کنه که عاشق یه دختر بشه.
از کاراکتری مثل هاردین بعید هست که بتونه تغییر کنه و آدم خوبی بشه اما به این معنی نیست که نتونه عاشق بشه. به همون دلیلی که بعضیها سالها عمر یه نفرو تلف میکنن و هنوزم نمیتونن تصمیم بگیرن که با خودشون چند چندن و عارشون میاد که به طرف مقابلشون تعهد بدن و بگن عاشقشن، یه عده هم هستن که در مقابل طرف مقابلشون مسئولیتپذیرن.
بعضیا تا جای ممکن سعی میکنن در مقابل مسئولیتپذیر بودن و عشق ورزیدن، مقاومت کنن و عشق رو نوعی نفرین میدونن که ناخواسته به سراغشون میاد. این یه نگاه جبر آلود نسبت به عشقه و چنانچه بخوای بهش تن بدی، آخرش به خودت میای و میبینی که ناخواسته جذب یه آدم سمی شدی و تا حدی حدس هم میزنی که این رابطه برات خوب نیست و ممکنه ازش ضربهی بسیار بدی بخوری.
منظورم اینه که هاردین اختیار احساسات خودشو داشت و تصمیم گرفت که در مقابل تسا، مسئولیتپذیری به خرج بده. این کاریه که بقیه هم میتونن انجام بدن ولی ما تو یه دوره و زمونهای هستیم که وفاداری، پشیزی ارزش نداره و صرفا آدما میخوان که دریافتش کنن؛ ولی حاضر نیستن برای وفاداری به یه فرد یا مفهوم دیگه، تلاشی انجام بدن.
روابطی که این روزا میبینیم، روابط کاسبکارانه است؛ ولی هاردین اونقدری قدرتمند هست که مسئولیت رابطهشو به عهده بگیره و حتی زمانی که خبری از تسا نیست، وفاداری خودشو حفظ میکنه. اون دنبال تجربهی عشقه و نه کاسبکاری.
عاشق شدن، یه مسابقه نیست که تا یه فرد جذابتر و پولدارتر از راه رسید، بخوایم بزنیم زیر همه چیز و فرار کنیم. یکی مثل هاردین، اینقدر به لحاظ ذهنی غنی هست که شجاعانه با رابطهاش مواجه میشه و میدونه که حتی اگه کنار گذاشته بشه، چیزی از شخصیتش کم نمیشه.
قبول دارم که داستان افتر، بر پایهی بسیاری از الگوها و رفتارای رایج و تینیجری ساخته شده؛ ولی نقطه عطفش، اتفاقا خوده شخصیت هاردین هست که ویژگیهای خودساختهای داره و با مسئولیت پذیریای که به خرج میده، اجازه داده این مجموعه فیلم، جذابیت بیشتری پیدا کنه.
توی دنیای امروز، کسی به ما در مورد وفاداری و قدرتی که میشه به واسطهاش به دست آورد، یاد نمیده. ما بیمسئولیتی رو همهجا میبینیم؛ توی خونوادهمون، محیط کارمون و زیاد امیدی هم نداریم که بتونیم توی روابط عاطفیمون به دستش بیاریم. دلیلش اینه که آدما میدونن بیوفایی رایجه و خیلی جاها، قرار نیست که بابت بیمسئولیتی خودشون مجازات بشن. حتی بعضا افرادی که سعی میکنن وفادارانه زندگی کنن، مورد تحقیر قرار میگیرن.
نمیگم که وفاداری مطلقا عمل مثبتیه. ما میتونیم اشتباها به مفاهیم بسیار مخربی وفاداری پیشه کنیم؛ ولی میتونیم به اختیار خودمون، به عشقی که توی وجودمون پرورش دادیم وفادار بمونیم. وفادار بودن، نیازمند نوعی از قدرته چون چیزای وسوسهانگیز زیادی پیش رومون قرار داره.
برای هاردین، انتخابهای زیادی وجود داشت، پسر جذابیه و وضع مالیش هم بد نیست؛ طبیعتا دخترای زیادی بودن که دوست داشتن باهاش وقت بگذرونن؛ ولی غیر قابل انکاره که اون از طریق وفاداری، به نوعی کاریزما رسید. طبیعتا اگه میخواست رویههای گذشتهشو دنبال کنه و همون موجود خیانت کار، باقی بمونه؛ نمیتونست توی چشم بیننده، به چنین جذابیتی برسه.
اینکه مدت زیادی میگذره و به رغم تلاشی که برای به چشم اومدن انجام میدیم، باز هم کسی به تلاشامون توجهی نمیکنه و یا بهمون خیانت میشه، لزوما تقصیر خودمون نیست. گاهی وقتا صرفا به این دلیله که در مقابل یک فرد یا جامعهی خیانت کار هستیم؛ جامعهای که درونش، هیشکی به طور ارادی و خودخواسته، به دنبال عشق و دیدن نقاط مثبت زندگی نیست بلکه موجودات بیتفاوتی هستن و صرفا به چیزی تن میدن که بهشون تحمیل بشه.
شاید بشه گفت به همین دلیله که هاردین میتونه توی مدت کوتاهی عاشق بشه و به عشقش هم وفادار بمونه. اون منتقد افراد خیانت کاره و خودشم طی سالهایی که مثل یه پسر شرور زندگی میکرد و بقیه رو بازی میداد، ادعایی در مورد پاک بودن خودش نداشت. اون همیشه ارادهشو داشت که تغییر کنه.
الان ما آدمای سایکوی زیادی رو میبینیم که چطور انگل صفت بودن خودشون و خیانتاشون رو توجیه میکنن. فکر میکنید اینطور افراد، عرضهشو ندارن که مسئولیتپذیر باشن و خیانت نکنن؟ اونا میتونن ولی خودشون نمیخوان.
جمعبندی
هاردین کاریو میکنه که از همهی ما برمیاد. اون خودشو گول نمیزنه و توی زمانی که تصمیم میگیره تغییر کنه، در مقابل فردی مثل تسا هست. تسا مثل خیلی از دخترای دیگه است و اگه بخوایم از این زاویه نگاه کنیم که تسا چیکار کرد که هاردین عاشقش شد، ممکنه به سختی به جواب روشنی برسیم.
تسا کار خاصی نکرد؛ وفادار بودن، انتخاب خوده هاردین بود.