برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!

نقد و بررسی فیلمنامهی Pulp Fiction
منتشر شده در تاریخ ۱۳ آبان ۱۴۰۴
0 بازدید
پالپ فیکشن شامل سه داستان درباره ی یک داستان هست و جزو محبوب ترین و ماندگارترین و البته تحسین شده ترین آثار تاریخ سینما به حساب میاد.
پالپ به معنی خمیر کاغذ یا مجله های ارزون قیمت و عامه پسنده که روی کاغذهای بی کیفیت چاپ میشدن و نویسنده در ابتدای فیلمنامه، به دلیل انتخاب این عنوان اشاره کرده و جزئیات، قابل تامل هستن.

در اینجا، استفاده از پالپ به منظور اشاره به داستان های جنایی، خشونت آمیز و پرهیجان که در دهه های 30 تا 50 محبوب بودن هست. ترکیب پالپ فیکشن به داستان عامه پسند اشاره داره.
این فیلم، ساخته ی کوئنتین تارانتینو در سال 1994، یه روایت چند پاره هست که سعی میکنه با زمان بازی کنه و چند داستان به ظاهر جدا رو به هم متصل کنه.
داستان وینسنت و جولز، درمورد دو آدمکش حرفه ای هست که درباره ی معنای زندگی، بخشش و خشونت حرف میزنن.
بوچ، یک بوکسور فراری هست که با خاطره ی ساعت پدرش و انتخاب های اخلاقی درگیره و میا والاس، همسر رئیس مافیایی هست که با وینسنت به مهمونی میره و دچار اوردوز میشه.
داستان های فرعی شامل سرقت در کافه، مکاشفه ی مذهبی و لحظاتی از طنز سیاه و خشونت شاعرانه است و فیلم با ساختار غیر خطی، دیالوگ های خاص و بازی با کلیشه های سینمایی، تبدیل شده به یکی از کارهای ماندگار تاریخ سینما.
فهرست این فیلمنامه شامل 5 قسمت هست:
پیش درآمد
وینسنت وگا و همسر مارسلوس والاس
ساعت طلایی
جولز، وینسنت، جیمی و گرگ
بخش پایانی
صحنه ی اول در فضای داخلی، کافی شاپ و صبح اتفاق میوفته.
یک کافی شاپ معمولی در لس آنجلس، شبیه دنیز یا اسپایرز.
حدود ساعت 9 صبحه.
جا شلوغ نیست، ولی تعداد قابل توجهی آدم دارن قهوه میخورن، بیکن میجون و تخم مرغ میخورن.

شخصیت ها شامل مرد جوان، با لهجه ی انگلیسی کارگری خفیف هست. مثل هموطن هاش، سیگار میکشه و انگار داره مدش تموم میشه.
زن جوان؛ نمیشه فهمید اهل کجاست یا چند سالشه. هر کاری که میکنه، با کار قبلیش تناقض داره.
دختر و پسر در یک باجه نشستن.
دیالوگ هاشون باید با ریتم سریع و سبک فیلم His Girl Friday گفته بشه. یعنی دیالوگ های تند، پرانرژی و پر از رفت و برگشت کلامی.
فیلمنامه نویس عملا به همه ی جزئیات و ارجاع ها اشاره کرده.
در فیلمنامه ی پالپ فیکشن، کوئنتین تارانتینو واقعا به جزئیات وسواس داره و نه فقط در دیالوگ ها بلکه در توصیف فضا، ریتم گفت و گو، لهجه ها، حرکات بدن و حتی ارجاع های فرهنگی و سینمایی میشه این وسواس رو دید.
مرد جوان میگه: نه بی خیال، خیلی خطرناکه. دیگه اون مزخرفاتو انجام نمیدم.
زن جوان: همیشه همینو میگی، هربار همون حرفا: دیگه نه، تمومه، خیلی خطرناکه.
مرد جوان: میدونم همیشه همینو میگم. همیشه هم حق با منه ولی...
فیلمنامه از 5 بخش تشکیل شده که به صورت غیر خطی روایت میشن. این ساختار باعث میشه مخاطب مدام در زمان جابجا بشه اما چون هر بخش، شخصیت محور و تم محوره، انسجام کلی حفظ میشه.
انتخاب پایان بندی، با صحنه ی کافی شاپ که درواقع ادامه ی آغاز فیلمه، تصویری از مهارت تارانتینو در حلقه سازی رواییه.
دیالوگ ها اغلب درباره ی مسائل روزمره هستن مثل همبرگر در اروپا یا ماساژ پا اما همین گفت و گوهای به ظاهر بی اهمیت، شخصیت ها رو میسازن.

سبک گفت و گوها سریع، پرکات و با ریتم خاصه که تاثیرگرفته از فیلم های کلاسیک هست. دیالوگ ها نه فقط اطلاعات میدن بلکه تنش، طنز و فلسفه ی شخصیت ها رو منتقل میکنن.
شخصیت هایی مثل جولز و وینسنت، در عین خشونت، لحظه هایی از تامل و تحول دارن. جولز از یک قاتل بی رحم به انسانی در جست و جوی معنا تبدیل میشه و این قوس شخصیتی، در فیلمنامه نویسی بسیار ارزشمند هست.
خشونت در فیلم نه به صورت بصری بلکه حالتی فلسفی داره. مفهوم تقدیر و تصادف در کل فیلمنامه حضور داره و این شامل برخورد شخصیت ها تا لحظه ی شلیک گلوله ای که به طور معجزه آیا به هدف نمیخوره میشه.
رستگاری، بخصوص در پایان، به عنوان انتخابی آگاهانه مطرح میشه و نتیجه ی اتفاق خاصی نیست.
فیلمنامه پر از ارجاع به فیلم های کلاسیک، موسیقی، کتاب مقدس، فرهنگ پاپ و حتی فلسفه است. این ارجاع ها نه فقط تزئینی بلکه درخدمت ساخت جهان فیلم هستن.
فیلمنامه ی پالپ فیکشن، تصویری از فیلمنامه نویسی پست مدرنه که ساختار و دیالوگ های غیر خطی و شخصیت های چند لایه و همچنین بازی با کلیشه ها رو به تصویر میکشه.

در ادامه، شخصیت زن جواب با یک جمله ی ساده، شخصیت مرد رو باز میکنه: آدمی که مدام تصمیم میگیره، ولی هیچوقت پای تصمیمش نمیمونه. این دیالوگ، بدون نیاز به فلش بک یا توضیح، گذشته ی رابطه رو به تصویر میکشه یعنی فیلمنامه نویس با کمترین کلمات، بیشترین اطلاعات رو منتقل میکنه.
جمله با But شروع میشه یعنی ادامه اعتراض زن هست، نه لزوما شروعش و نشون میده که گفت و گو در جریان هست و زن داره حرف مرد رو قطع میکنه یا اصلاح میکنه.
به عنوان زیرمتن، این واکنش صرفا درباره ی فراموشی نیست بلکه درباره ی بی ثباتی، تکرار و شاید ناامیدی از تغییر هست. زن جوان میگه: تو فقط حرف میزنی، ولی هیچ وقت عمل نمیکنی.
اما این حرف رو لزوما به طور مستقیم نمیگه.
در فیلمنامه ی پالپ فیکشن، همچین دیالوگ هایی باعث میشن شخصیت ها واقعی به نظر بیان.
مرد جوان جواب میده:
Yeah, well, the days of me forgittin' are over, and the days of me Rememberin' have just begun - are over, and the days of me-ان زن.
استفاده از فورگیتین و ریممبرین به جای کلمه های اصلی، تصویری از زبان محاوره ای و طبقه ی اجتماعی شخصیت مرد جوان هست. این انتخاب زبانی، هم حس واقع گرایانه میده و هم شخصیت رو از نظر فرهنگی و زبانی متمایز میکنه.
ما با نوعی ساختار تقابل محور رو به رو هستیم. جمله از دو بخش متضاد تشکیل شده، یکی روزهای فراموشی من تموم شدن: به عنوان یک پایان.
روزهای یادآوری من تازه شروع شدن: به عنوان یک آغاز.
این تقابل، هم درون مایه ی تحول رو نشون میده، هم ریتم جمله رو تقویت میکنه.

در بافت صحنه، این جمله بیشتر شبیه یه ادعای تکراریه تا یه تحول واقعی. زن جوان قبلا گفته بود: تو همیشه اینو میگی، ولی دو روز بعد فراموش میکنی.
و این واکنش، هم میتونه تصویری از امید باشه و هم نشونه ی خودفریبی.
این ریتم باعث میشه دیالوگ در ذهن مخاطب بمونه که یکی از ویژگی های دیالوگ نویسی در سینمای تارانتینو هست.
واکنش زن نسبت به این دیالوگ، از سوال پرسیدن برای قدرتنمایی استفاده میکنه. زن با پرسیدن: میدونی شبیه چی حرف میزنی؟ سعی میکنه کنترل گفت و گو رو به دست بیاره. این یک تکنیک کلاسیک در دیالوگ گویی هست، یعنی استفاده از سوال برای تغییر دادن جهت روایت.
جمله ناقص هست و پایانش هنوز گفته نشده و این تعلیق باعث میشه مخاطب منتظر بمونه و ذهنش شروع کنه به حدس زدن. در فیلمنامه نویسی، همچین مکث هایی ابزار قدرتمندی برای ایجاد تنش هستن.
زیرمتن دیالوگ زن اینه که داره به مرد میگه: تو خودتو نمیبینی.
و سعی داره نوعی افشاگری درمورد تکرار و بی صداقتی مرد انجام بده. زیرمتنش همچین چیزی میتونه باشه: تو شبیه یه آدم دروغگو، یا یه بچه ننه یا یه آدم شکست خورده حرف میزنی.

زن در ادامه به جای بحث کردن، مرد رو با یه تصویر حیوانی مسخره میکنه: شبیه اردک حرف میزنی.
این واکنش نه فقط خنده دار هست بلکه تصویری از بی اعتمادی به حرف های مرده و انگار همه ی ادعاهاش صرفا سر و صدا هستن.
جمع بندی
تارانتینو با انتخاب دقیق کلمات، لحن و ریتم، شخصیت ها رو در طبقه ی اجتماعی خاصی قرار میده، بدون اینکه مستقیم بگه این آدم از طبقه ی کارگره یا این یکی خلافکار هست.
فایل خام فیلمنامه، معمولا ظاهر خیلی ساده ای داره و به خودی خود نمیتونه چندان الهام بخش واقع بشه اما در پشت ظاهر ساده اش، مقدار زیادی زیرمتن و تکنیک های فیلمنامه نویسی وجود داره که بررسی شون میتونه سرمشق خوبی برای افراد علاقه مند به این رشته باشه.