در یک خط زمانیِ جایگزین اتفاق می‌افتد که در آن مراقبان نقاب‌دار به چشم خلافکار دیده می‌شوند و باید با حس نوستالژی کنار بیایند. کارآگاه آنجلا ابار مسئول تحقیق درباره ظهور دوباره گروهی تروریستی با عقاید برتری‌طلبانه سفیدپوستان است که از رورشاک ــ مطلق‌گرای اخلاقی که مدت‌هاست مرده ــ الهام گرفته‌اند.

برت گلدستین و ایموجن پوتز در یک داستان عاشقانه نزدیک به آینده بازی می‌کنند. آن‌ها بهترین دوستانی هستند که حتی پس از آزمایش و تطبیق یکی از آن‌ها با نیمه‌گمشده‌ی فرضی‌اش، عشق ناگفته‌ای نسبت به یکدیگر دارند. فیلم به بررسی انتخاب‌ها، احساسات سرکوب‌شده و پیچیدگی روابط انسانی می‌پردازد.

یک گروه ماهی‌گیر وارد آب‌های خطرناک می‌شوند زمانی که بدهی‌هایشان شروع به افزایش می‌کند. در میان خطرات دریا و فشارهای مالی، روابط خانوادگی و دوستی‌ها نیز به آزمون گذاشته می‌شوند و هر تصمیم می‌تواند پیامدهای جدی داشته باشد.

این فیلم داستان بن برنز (لوکاس هجز) را روایت می‌کند، پسری جذاب اما مشکل‌دار که در شب کریسمس ناگهان به خانه خانواده‌اش بازمی‌گردد. مادر نگرانش، هالی برنز (جولیا رابرتس) با خوشحالی او را می‌پذیرد، اما خیلی زود درمی‌یابد که پسرش هنوز در معرض خطر است. طی ۲۴ ساعت سرنوشت‌ساز، هالی تلاش می‌کند با تمام توان از فروپاشی خانواده جلوگیری کند و پسرش را از خطراتی که گذشته‌اش برای او ساخته نجات دهد.

لارا جین کاوی (با بازی لانا کاندور) عادت دارد برای عشق‌های گذشته‌اش نامه بنویسد، نامه‌هایی که هیچ‌وقت قرار نیست ارسال شوند و فقط برای دل خودش است. اما زمانی که این نامه‌ها به‌طور ناگهانی برای همه پسرانی که دوست‌شان داشته فرستاده می‌شود، زندگی آرام او به هرج و مرج کشیده می‌شود. حالا هر یک از عشق‌های قدیمی‌اش در برابر او ظاهر می‌شوند و او باید با گذشته، احساسات و آینده‌اش روبه‌رو شود.

فیلم The Station Agent داستان مردی به نام فینبار مک‌براید (با بازی پیتر دینکلیج) را روایت می‌کند که تنها دوست و همکارش می‌میرد. او که با کوتولگی به دنیا آمده و همواره از انزوای اجتماعی رنج برده، به یک ایستگاه قطار متروکه در نیوجرسی نقل مکان می‌کند تا زندگی‌ای آرام و تنها داشته باشد. اما خیلی زود زندگی‌اش با یک هنرمند که از تراژدی شخصی رنج می‌برد و یک فروشنده پرانرژی ساندویچ هات‌داگ اهل کوبا، در هم تنیده می‌شود. این روابط غیرمنتظره، او را وارد مسیری تازه از دوستی و پذیرش می‌کند.

فیلم Sobibor بر اساس واقعیت‌های تاریخی ساخته شده و روایتگر قیام معروف در اردوگاه مرگ سوبیبور در طول جنگ جهانی دوم است. الکساندر پچرسکی، افسر ارتش شوروی که به‌عنوان اسیر جنگی در این اردوگاه حضور داشت، توانست غیرممکن را ممکن کند: سازمان‌دهی یک شورش بزرگ و فرار دسته‌جمعی از زندان. بسیاری از فراریان دوباره دستگیر شده و جان باختند، اما گروهی که توسط پچرسکی هدایت می‌شدند توانستند به نیروهای پارتیزان بپیوندند. این فیلم بر اساس کتاب "الکساندر پچرسکی: گذر به جاودانگی" نوشته ایلیا واسیلیِف ساخته شده است.

بر اساس رویدادهای واقعی زندگی ژان سیبرگ، ستاره فیلم Breathless (1960) و یکی از نمادهای موج نوی فرانسه ساخته شده است. در اواخر دهه ۱۹۶۰، او به دلیل ارتباط سیاسی و عاشقانه‌اش با فعال حقوق مدنی Hakim Jamal، هدف مستقیم سازمان اف‌بی‌آی به رهبری جی. ادگار هوور قرار گرفت و زندگی‌اش وارد مسیری پر از تهدید و رسوایی شد.

یک سال از قتل خواهر بزرگ‌ترش گذشته و «اِکو» هنوز نتوانسته با این غم کنار بیاید. مادرش بیش از حد داروهای ضدافسردگی مصرف می‌کند و پدرش بیش از اندازه کار می‌کند. حالا در آغاز سال اول دبیرستان، اِکو هدیه‌ای غیرمنتظره از دوست‌پسر سابق زوئی دریافت می‌کند: دفتر خاطرات او. اِکو در ابتدا مردد است، اما پس از شروع مطالعه، نمی‌تواند آن را کنار بگذارد، چرا که وارد زندگی مخفی و پر از رازهای زوئی می‌شود.

در سال ۱۹۶۸، مهندس جورجیو روزا یک کشور مستقل به نام «جزیره رز» را در نزدیکی ساحل ریمینی ایتالیا، روی یک سکو در آب‌های خارج از محدوده سرزمینی تأسیس کرد. زبان رسمی این کشور کوچک «اسپرانتو» بود. با ورود گردشگران و افراد کنجکاو، جزیره به یک منبع درآمد تبدیل شد، اما مقامات ایتالیایی آن را به‌عنوان راهی برای فرار از پرداخت مالیات دیدند و واکنش سختی نشان دادند.