پنج سال پس از اتفاقات Jurassic World: Dominion (۲۰۲۲)، گروهی برای مأموریتی به مناطق استوایی دورافتاده سفر می‌کنند تا DNA سه موجود عظیم‌الجثه ماقبل‌تاریخ را استخراج کنند و به کشفی پزشکی تحول‌آفرین دست یابند.

یک راننده فرمول ۱ پس از بازنشستگی برای مربیگری و همراهی با یک راننده جوان وارد رقابت می‌شود.

دنباله‌رو سسیل، دختر جوانی است که تابستان را در ویلایی در جنوب فرانسه همراه با پدر بیوه‌اش، ریموند، و معشوقه جدید او، السا، سپری می‌کند. زندگی آن‌ها ترکیبی از صمیمیت، راحتی و تن‌آسایی است؛ جهانی سرشار از آسایش و بی‌تکلفی.

گروهی از انسان‌ها که با انگیزه‌ای عمیق به دنبال دگرگونی در زندگی‌اند، همه‌چیز را رها می‌کنند و آینده‌شان را در منظره‌ای خشن و بکر جزایر گالاپاگوس رقم می‌زنند. اما به‌زودی درمی‌یابند که تهدید واقعی، نه طبیعت، بلکه رفتار خود انسان‌ها است؛ حسادت، خیانت و نزاع بر سر قدرت به تدریج جو را مسموم می‌کند.

کریس چِینی (با بازی اسکات ادکینز)، خلافکاری که به تازگی از زندان آزاد شده، مأموری خطرناک را آغاز می‌کند تا به قول قدیمی‌اش وفا کند. او الیسا، دختر یک گانگستر قدرتمند به نام وینسنت، را می‌رباید، امری که باعث می‌شود هم تحت تعقیب پدر او قرار بگیرد و هم در معرض خشم قاتل روانی و بی‌رحمی به نام "ال کوروو" قرار گیرد. این دو تهدید جان کریس و الیسا را به شدت به خطر می‌اندازند.

یک متخصص طب سوزنی نابینا که به طرز عجیبی فقط در شب قادر به دیدن است، به‌طور اتفاقی شاهد مرگ ولیعهد می‌شود.

"رازهای دفن‌شدهٔ شهری کوچک در مونتانا در دهه ۱۸۷۰ خشونت را شعله‌ور می‌کند، وقتی مرد جوانی برای بازیابی میراث خود بازمی‌گردد و بین مردی قانونمند (شِریف) و غریبه‌ای مرموز که مصمم به نابودی آن است، گیر می‌افتد."

پس از اینکه جودی کریمن محبوبیت زیادی کسب می‌کند، سوءتفاهم‌های او شروع به ایجاد شکاف‌هایی در روابط اطرافیانش می‌کند و حالا او واقعاً باید «بلند قامت بایستد».

داستان یک زوج جوان را دنبال می‌کند که سفری دورافتاده به کوه‌ها و جنگل‌های شمال غرب اقیانوس آرام انجام می‌دهند. آنها با وقایع مخوف و ترسناکی روبرو می‌شوند که باعث می‌شود متوجه شوند همه چیز در این مکان آنطور که به نظر می‌رسد نیست.

در دوران حکومت بریتانیا، مالی، دختری کوچک از یک قبیله دورافتاده، توسط فرماندار بریتانیا، اسکات باکستون، و همسرش کاترین، برخلاف خواست والدینش ربوده می‌شود. آ راما راجو، یک پلیس هندی که برای ارتش بریتانیا کار می‌کند، وظیفه‌اش را بر هر چیز دیگری مقدم می‌داند و نسبت به انقلابیون هندی بی‌رحم است اما هرگز از سوی دولت بریتانیا شایسته قدردانی نمی‌شود. دولت بریتانیا متوجه می‌شود که کومارام بهیم، یک قبیله‌ای که مالی را خواهر خود می‌داند، جستجوی او را آغاز کرده و می‌تواند برای ارتش بریتانیا تهدیدی باشد. فرماندار و همسرش جایزه ویژه‌ای برای هر افسر که بتواند بهیم را زنده یا مرده به آنها تحویل دهد اعلام می‌کنند. راما راجو تصمیم می‌گیرد خودش وارد عمل شود و به دولت قول می‌دهد که بهیم را زنده یا مرده بیاورد. بهیم که اکنون به شهر رسیده و در جستجوی مالی است، خود را به عنوان مکانیک افضال معرفی می‌کند. در یک حادثه قطار در کنار دریاچه، او و راما راجو جان کودکی را نجات می‌دهند و بهترین دوستان هم می‌شوند، اما در ادامه مسیر به‌عنوان دشمنان سرسخت هم ظاهر می‌شوند و هر دو تشنه‌ی خون یکدیگر برای تحقق اهدافشان هستند.