هنگامی که تهدیدی باستانی جان وایکینگ‌ها و اژدهایان را در جزیره برک به خطر می‌اندازد، دوستی میان هیکاپ، وایکینگی خلاق، و توثلس، اژدهای شب‌خیز، به کلیدی برای ساخت آینده‌ای تازه و مشترک برای هر دو گونه تبدیل می‌شود.

بایارد راستین، فعال سیاسی، در حالی‌که با نژادپرستی و همجنس‌گراستیزی روبه‌روست، مسیر تاریخ حقوق مدنی آمریکا را تغییر می‌دهد؛ او با سازمان‌دهی «راهپیمایی مشهور واشنگتن در سال ۱۹۶۳»، نقشی کلیدی در جنبش عدالت اجتماعی ایفا می‌کند.

در سال ۱۹۸۸، اعضای تیم رانندگی "سنگگه سوپریم" وارد یک تحقیق مخفی درباره عملیات پول‌شویی مربوط به مقامات بلندپایه می‌شوند. در روز افتتاحیه المپیک تابستانی سئول، تعقیب‌وگریزهای مهیجی در سطح شهر رخ می‌دهد. در بحبوحه‌ی این آشوب‌ها، انتقال غیرقانونی پول‌های کثیف انجام می‌شود. رانندگانی برای ردیابی این پول‌ها به کار گرفته می‌شوند. از جمله شخصیت‌های کلیدی: "دونگ-ووک" رهبر تیم، "وو-سام" که همچنین دی‌جی است، "بوک-نام" که خیابان‌های سئول را مثل کف دستش می‌شناسد، "یون-هی" خواهر دونگ-ووک و رهبر بزرگ‌ترین باند موتورسواران شهر و "جون-کی" که هر وسیله‌ای را می‌تواند تعمیر کند و مانند برادر واقعی با دونگ-ووک صمیمی است.

در سال ۱۹۹۷، داستان روبی، محبوب‌ترین دختر دبیرستان روایت می‌شود. او کاپیتان گروه تشویق‌کننده‌هاست، با بازیکن اصلی تیم فوتبال دوست است و در مسیر رسیدن به عنوان ملکه جشن پایان سال قرار دارد. همه دخترها می‌خواهند مثل او باشند و پسرها رویای بودن با او را دارند. اما وقتی از بالای هرم تشویق‌کنندگان سقوط می‌کند و به کما می‌رود، همه‌چیز متوقف می‌شود. بیست سال بعد، روبی در حالی‌که اکنون ۳۷ ساله است، از کما بیدار می‌شود. او به دبیرستان بازمی‌گردد و تلاش می‌کند جایگاه قبلی‌اش را باز پس بگیرد؛ و از همه مهم‌تر، هنوز می‌خواهد عنوان ملکه جشن را به دست آورد.

زمانی‌که یک شاهدخت سرسخت از ازدواج با یک روان‌پریش بی‌رحم سر باز می‌زند، توسط او ربوده شده و در برجی دورافتاده در قلعه پدرش زندانی می‌شود. در حالی‌که خواستگار انتقام‌جوی او قصد دارد تاج‌وتخت پدرش را تصاحب کند، شاهدخت باید تمام قدرت و اراده‌اش را به‌کار گیرد تا نه‌تنها خودش را نجات دهد بلکه پادشاهی را نیز از سقوط نجات دهد.

بر اساس افسانه شاهزاده زفیرا، همسر آخرین پادشاه الجزایر، سلیم توومی، این فیلم روایتگر نبرد شجاعانه او در برابر دزد دریایی مشهور، بارباروسا، برای دفاع از مردم و سرزمینش است. در میان خیانت، سیاست و قدرت، زنی می‌کوشد صدای خود را در جهانی مردانه حفظ کند.

داستان واقعی مردی به نام جان "چیکی" دونوهیو است که در سال ۱۹۶۷ تصمیم می‌گیرد از نیویورک به ویتنام سفر کند تا برای دوستان دوران کودکی‌اش که در جنگ هستند، نوشیدنی ببرد. این مأموریت غیرمعمول و خطرناک، سفری شخصی و پرحادثه برای او می‌شود که در خلال آن با واقعیت‌های تلخ جنگ مواجه می‌گردد. فیلم با ترکیب طنز و درام، تصویری انسانی و متفاوت از جنگ و دوستی ارائه می‌دهد.

یک مرد به خانه تعطیلات خالی یک میلیاردر حوزه تکنولوژی نفوذ می‌کند، اما اوضاع زمانی از کنترل خارج می‌شود که آن میلیاردر متکبر به همراه همسرش به‌طور ناگهانی برای گذراندن تعطیلات وارد خانه می‌شوند.

در اتاق خواب و استودیوی خانگی‌اش، دانش‌آموز دبیرستانی «زیگی» آهنگ‌های فولک راک اصیل خود را برای مخاطبانی آنلاین اجرا می‌کند که شیفته‌اش هستند. اما این سبک زندگی برای مادرش «اولین» که زنی خشک و رسمی است و یک پناهگاه برای بازماندگان خشونت خانگی را اداره می‌کند، قابل درک نیست. زیگی که قصد دارد هم‌کلاسی اجتماعی‌اش «لیلا» را تحت تأثیر قرار دهد، تلاش می‌کند موسیقی‌اش را از حالت کودکانه خارج کرده و به‌سمت مسائل سیاسی ببرد. در همین حال، اولین با زنی به‌نام «انجی» و پسر نوجوانش «کایل» آشنا می‌شود که به پناهگاه او پناه آورده‌اند. او رابطه‌ای را میان مادر و پسر می‌بیند که خودش با فرزندش ندارد و تصمیم می‌گیرد برخلاف عقلش، کایل را تحت حمایت خود بگیرد. این فیلم که نخستین تجربه کارگردانی جسی آیزنبرگ است، با طنزی لطیف و دیالوگ‌هایی دقیق، به شکاف میان نسل‌ها و عدم درک متقابل میان والدین و فرزندان می‌پردازد.

در اعماق کوه‌های دووره در نروژ، موجودی عظیم‌الجثه پس از هزار سال حبس، بیدار می‌شود. این موجود، همه‌چیز را در مسیر خود ویران می‌کند و به‌سرعت به سمت پایتخت نروژ پیش می‌رود؛ در حالی‌که ساکنان شهر برای متوقف کردن موجودی که تصور می‌کردند فقط در اسطوره‌های نروژی وجود دارد، تلاش می‌کنند.