یک سال پس از فوران خشونت‌آمیز آتشفشان زیر یخچالی «کاتلا»، آرامش و سکوت شهر کوچک «ویک» به‌طور چشمگیری مختل می‌شود.

این فیلم داستانی مهیج و طنزآمیز از یک یگان ذخیره نیروهای ویژه را روایت می‌کند؛ گروهی که برخلاف انتظار نه برای حفاظت از کشور یا برقراری صلح جهانی، بلکه برای حفاظت از خانواده‌ها و محله خود دور هم جمع می‌شوند. آن‌ها با مهارت‌های حرفه‌ای اما انگیزه‌هایی کاملاً شخصی، وارد ماجراهایی می‌شوند که هم پر از تنش و اکشن است و هم سرشار از لحظات خنده‌دار.

یک تیم آموزش‌دیده از گارد ملی مأمور می‌شود تا تجهیزات و تدارکات را به بیابان نیومکزیکو برساند، جایی که گروهی از سربازان و دانشمندان در حال نصب یک سیستم نظارتی در بخش ۱۶ هستند. آن‌ها وقتی به اردوگاه می‌رسند، کسی را نمی‌یابند و سیگنال اضطراری مبهمی از تپه‌ها دریافت می‌کنند. گروهبان آن‌ها تیم نجات را جمع می‌کند، اما گروه توسط آدم‌خواران ناقص‌الخلقه مورد حمله قرار گرفته و گرفتار می‌شوند و مجبورند برای زنده ماندن بجنگند.

پس از آن‌که یک قانون‌گریز ناآگاهانه گروهی از تروگلودیت‌های آدم‌خوار را به شهر آرام و غربی «برایت هوپ» هدایت می‌کند، این موجودات چندین ساکن را می‌ربایند؛ از جمله همسر یک دامدار محلی. دامدار، با وجود پای آسیب‌دیده‌اش، به همراه کلانتر، معاون سالخورده‌اش و یک هفت‌تیرکش سرسخت، عازم گروه امداد می‌شود. آنچه در ادامه رخ می‌دهد سفری به جهنم روی زمین است، زیرا گروه اعزامی درمی‌یابد که با دشمنی روبه‌روست که وحشی‌گری‌اش حد و مرزی ندارد. داستان فیلم در حوالی مرزهای امروزی تگزاس و نیومکزیکو و در آغاز سدهٔ بیستم جریان دارد.

این فیلم داستان روان‌شناس پیتر باور را دنبال می‌کند که زندگی‌اش زمانی دچار آشفتگی می‌شود که متوجه یک راز عجیب در مورد بیمارانش می‌شود. پیتر که برای کشف این راز دست به خطر می‌زند، وارد گذشته‌اش می‌شود تا یک راز ترسناک را کشف کند که تنها او قادر است آن را اصلاح کند. اما آیا پاداش این کار ارزش ریسک کردن بیشتر از یک زندگی را دارد؟

برای ماه عسل، تازه‌عروس و داماد کلیف و سیدنی به جزایر گرمسیری هاوایی سفر می‌کنند. در طول مسیر خود در طبیعت رویایی، با کال و کلیو، دو مسافر ناخوشایند، و نیک و جینا، دو روح سرزنده اما خیرخواه که آن‌ها را در گذر از جنگل‌های سرسبز راهنمایی می‌کنند، برخورد می‌کنند. آبشارهای زیبا و کوه‌های چشم‌نواز به‌سرعت جای خود را به ترس می‌دهند وقتی کلیف و سیدنی از وقوع یک قتل هولناک در نزدیکی مطلع می‌شوند و متوجه می‌شوند که توسط آشنایان تصادفی که به‌طرز مشکوکی با توصیف قاتلان مطابقت دارند، دنبال می‌شوند.

بلا بار دیگر خود را در میان خطر می‌یابد، هنگامی که سیاتل درگیر رشته‌ای از قتل‌های مرموز می‌شود و یک خون‌آشام شرور به دنبال انتقام است. در میان همه این‌ها، او مجبور است بین عشقش به ادوارد و دوستی‌اش با جیکوب انتخاب کند — با آگاهی از اینکه تصمیمش می‌تواند درگیری بین خون‌آشام‌ها و گرگینه‌ها را شعله‌ور کند. با نزدیک شدن روز فارغ‌التحصیلی، بلا با مهم‌ترین تصمیم زندگی‌اش روبرو می‌شود.

وقتی آنا با یک معامله‌گر بورس آشنا می‌شود، فکر می‌کند او مرد ایده‌آل است، اما خواهر دوقلوی همسانش، زوئی، به او اعتماد ندارد و برای همین تلاش می‌کند حقیقت را درباره او کشف کند.

وقتی شاهزاده‌ای در قرن پانزدهم پس از مرگ همسرش خدا را انکار می‌کند، گرفتار نفرینی ابدی می‌شود: او به دراکولا تبدیل می‌گردد. محکوم به سرگردانی در طول قرن‌ها، او در برابر سرنوشت و مرگ می‌ایستد و تنها با یک امید راهنمایی می‌شود — اینکه روزی دوباره با عشق از دست رفته‌اش متحد شود.

داستان درباره «استیچ‌هد» است، موجود کوچک و وصله‌دوزی که توسط یک پروفسور دیوانه در قلعه‌ای بیدار می‌شود تا از دیگر آفریده‌های پروفسور در برابر مردم شهر «گرابرز نوبین» محافظت کند.