برای ماه عسل، تازه‌عروس و داماد کلیف و سیدنی به جزایر گرمسیری هاوایی سفر می‌کنند. در طول مسیر خود در طبیعت رویایی، با کال و کلیو، دو مسافر ناخوشایند، و نیک و جینا، دو روح سرزنده اما خیرخواه که آن‌ها را در گذر از جنگل‌های سرسبز راهنمایی می‌کنند، برخورد می‌کنند. آبشارهای زیبا و کوه‌های چشم‌نواز به‌سرعت جای خود را به ترس می‌دهند وقتی کلیف و سیدنی از وقوع یک قتل هولناک در نزدیکی مطلع می‌شوند و متوجه می‌شوند که توسط آشنایان تصادفی که به‌طرز مشکوکی با توصیف قاتلان مطابقت دارند، دنبال می‌شوند.

پس از اینکه بلا از حمله خون‌آشامی که جانش را به خطر انداخته بود بهبود می‌یابد، تصمیم می‌گیرد تولدش را همراه ادوارد و خانواده‌اش جشن بگیرد. اما یک حادثه جزئی در جریان جشن باعث می‌شود خون بلا ریخته شود، صحنه‌ای که برای خانواده کالن بیش از حد شدید است و آن‌ها تصمیم می‌گیرند به خاطر بلا و ادوارد شهر فورکس، واشنگتن را ترک کنند. بلا که در ابتدا دل‌شکسته است، آرامش خود را در زندگی بی‌باکانه و همچنین دوستی نزدیک‌تر با جیکوب بلک پیدا می‌کند. اما خطر به شکل‌های مختلف در کمین اوست.

کیم، دختر هفده‌ساله‌ای است که مایه‌ی افتخار و شادی پدرش، برایان میلز، به شمار می‌آید. برایان مأمور بازنشسته‌ی سازمان سیا است که برای نزدیک بودن به دخترش به کالیفرنیا نقل مکان کرده است. کیم با مادرش، لنور، و ناپدری ثروتمندش، استوارت، زندگی می‌کند. او پدر محتاطش را قانع می‌کند که اجازه دهد همراه دوستش آماندا به پاریس سفر کند. پس از رسیدن به پاریس، آن دو با مردی غریبه به نام پیتر هم‌سفر تاکسی می‌شوند و آماندا بی‌احتیاطی کرده و فاش می‌کند که آنها در پاریس تنها هستند. با استفاده از همین اطلاعات، گروهی از قاچاقچیان انسان اهل آلبانی، دختران را می‌ربایند. کیم تنها فرصت کوتاهی پیدا می‌کند تا با پدرش تماس بگیرد و اطلاعاتی به او بدهد. برایان موفق می‌شود لحظه‌ای با یکی از آدم‌ربایان صحبت کند و به او هشدار می‌دهد که اگر دخترش آزاد نشود، تک‌تکشان را خواهد کشت. آدم‌ربا تنها با طعنه می‌گوید: «موفق باشی.» برایان میلز، مصمم و بی‌درنگ، عازم پاریس می‌شود تا دخترش و دوستش را از چنگال آدم‌ربایان نجات دهد.

از کودکی برای تبدیل شدن به یک قاتل مرگبار آموزش دیده، رایزو اکنون از قبیله‌ی اوزونو که او را پرورش داده بود روی برگردانده و به دنبال انتقام از قتل‌های بی‌رحمانه‌ی آن‌هاست. او با همکاری کارآگاه یورپول، میکا، دشمنانش را یکی پس از دیگری از پا درمی‌آورد و به تدریج به دیدار خونین و مورد انتظار با استاد سابق خود نزدیک می‌شود.