در این بازگویی پرشور و مدرن از رمان کلاسیک، اِمالاین رابینسون و دین مک‌مالن در دو سوی مخالف دنیای دبیرستانی خود قرار دارند. اما وقتی در جریان یک سفر علمی به کارائیب گرفتار طوفان دریا شده و در جزیره‌ای استوایی سرگردان می‌شوند، ناچارند به شکلی باورنکردنی به یکدیگر نزدیک شوند. بدون والدین، بدون تلفن همراه و بدون کمک، آن‌ها باید یاد بگیرند که چگونه به تنهایی زنده بمانند یا با پیامدهای مرگبار روبه‌رو شوند. در حالی‌که به کشف و شناخت یکدیگر می‌پردازند، درباره خودشان نیز می‌آموزند و در همین مسیر عاشق می‌شوند، در حالی‌که چشم‌انتظار نجات روی جزیره‌اند.

والت لانگمایر، کلانتر کاریزماتیک، متعهد و آرامش‌پذیر شهرستان ابساروکا است. تنها یک سال از درگذشت همسرش می‌گذرد و او مردی است در حال بازسازی روانی که دردش را پشت چهره‌ای شجاع و طنز خشک پنهان می‌کند. پس از مرگ همسرش و با تشویق دخترش کِیدی، لانگمایر می‌داند که وقت آن رسیده تا زندگی‌اش را تغییر دهد. با کمک ویک، معاون جدید زن در اداره، دوباره به کارش انگیزه پیدا می‌کند و متعهد به نامزدی برای انتخاب مجدد می‌شود. وقتی برنچ، معاون جوان و بلندپرواز، تصمیم می‌گیرد برای کلانتری با او رقابت کند، لانگمایر احساس خیانت می‌کند اما همچنان به جامعه متعهد می‌ماند. لانگمایر اغلب برای حمایت به دوست نزدیک و هم‌صحبتش، هنری استندینگ بیر، مراجعه می‌کند تا زندگی شخصی و حرفه‌ای خود را قدم به قدم بازسازی کند.

چه کاری می‌کردی اگر همه‌چیز را از دست می‌دادی؟ در این ماجراجویی حماسی، یک خانواده در تلاش است تا در سرزمینی آمریکایی که برق برای همیشه قطع شده، دوباره به هم برسند؛ جهانی پر از شهرهای خالی، شبه‌نظامیان محلی و مبارزان آزادی‌خواه قهرمان، جایی که هر قطعه‌ای از تکنولوژی — از کامپیوتر و هواپیما گرفته تا خودرو، تلفن و حتی چراغ‌ها — به‌طرزی مرموز برای همیشه از کار افتاده است.

پس از دریافت انتقالی مشکوک که باعث می‌شود در خاک آمریکا بماند در حالی که یگان گارد ملی‌اش به عراق اعزام می‌شود، ستوان دنی سفتون ناخواسته درگیر تلاش یک سرباز برای فرار (AWOL) در آخرین لحظه می‌شود — وضعیتی که او را مجبور می‌کند میان وفاداری به آن سرباز فراری، یگانش و نامزدش یکی را انتخاب کند.