برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
قلعهای برای کشف راز دوستی | نگاهی به انیمهی Lonely Castle in the mirror
منتشر شده در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
0 بازدید
اولین چیزی که از این انیمه به عنوان یه اثر ژاپنی جدید انتظار داشتم این بود که از عنصر طبیعت برای ایجاد یک فضای افسانهای و جادویی استفاده کنه اما بر خلاف اونچه که بین انیمههای ژاپنی خیلی رایجه، قلعهای تنها در آینه، یک داستان مستقلتر داره که حول محور معاشرت در فضای شهری و درک روابط انسانیه.
طبیعتا دیالوگها و خطوط داستانی، ساده است و شخصیتها هم بچههایی در دوره ی راهنمایی هستن. اونا از طریق آینههای توی اتاقشون، راهی به یه قلعهی جادویی پیدا میکنن.
این قلعه بر خلاف اونچه که از داستانای فانتزی انتظار میره، به خودی خود فضای کسل کنندهای داره و چالشی هم که پیش روی بچهها قرار میده، در نظر اول، کشش خاصی رو درونشون ایجاد نمیکنه.
سوالی که کم کم پیش میاد اینه که این بچهها چرا اینجا هستن و بر چه اساسی انتخاب شدن و آیا هدف اصلی، صرفا پیدا کردن یه کلیده؟
هشدار: ادامهی این مطلب میتونه محتوای انیمه رو لو بده.
شخصیت اصلی انیمهی قلعهی تنها یه دختر مظلوم و طرد شده است. ما به راحتی میتونیم شخصیت اون و چیزی که از سر گذرونده رو تشخیص بدیم. دنیایی که اونو منزوی کرده و عملا کاری هم از دستش بر نمیاد. اتفاقاتی که آرزوهای تاریکی رو توی قلبش ایجاد کرده.
ورود به قلعه و پاداش چالشی که تعریف میشه، یه امید رو توی قلب این دختر درست میکنه تا بتونه از دنیای انزوا آمیز خودش خارج بشه. هر کسی که کلید درون قلعه رو پیدا کنه میتونه مهمترین آرزوی خودشو برآورده کنه.
شخصیت اصلی این داستان، فقط یه شانس نیاز داره تا بتونه دختر منفوری که توی مدرسه بولیش میکنه رو از جلوی راهش برداره و دوستای خودشو در دنیای بیرون، پیدا کنه.
افرادی که به قلعه دعوت شدن، لزوما وضعیت بهتری نسبت به خودش ندارن. تا اواسط فیلم، راز تاریک درون زندگی هر کدومشون پنهان میمونه. اونا ماهها با هم بازی میکنن، وقت میگذرونن و هر وقت که بتونن، دنبال کلید هم میگیردن. در ابتدا وانمود میکنن که علاقهای به پیدا کردن این شی گمشده ندارن اما در ادامه افشا میشه که همهشون دوست دارن این کلیدو پیدا کنن و آرزوی خودشون رو برآورده کنن.
رفته رفته، هر چقدر که به ضرب العجل پیدا کردن کلید نزدیک میشن، تلاش خودشونو هم بیشتر میکنن. اینکه در کنار همدیگه هستن و با همدیگه برای پیدا کردن یک شی، همکاری میکنن، نوعی حس همدلی رو رقم میزنه و باعث میشه که درونیات خودشون و ناراحتیهایی که در دنیای واقعی باهاش رو به رو هستن رو به اشتراک بذارن.
ما در اینجا میفهمیم که این افراد، تا چه اندازه درونگرا هستن و این باعث میشه که با مشکلاتشون، تنها بمونن و نتونن از همفکری دیگران، برای حل مشکلاتشون استفاده کنن.
رازهای اونا تاریک هست و فشار روانی زیادی رو براشون ایجاد میکنه و انگار که عادت کردن برای پذیرفته شدن، از گفتن ناراحتیهای روانیشون اجتناب کنن.
اما وقتی که به خودشون میان، میبینن که با همدیگه دوست شدن و علاقه دارن که این رفاقت، حتی بعد از تموم شدن چالش هم ادامه پیدا کنه.
مسئول قلعه میگه که اگه کلید، پیدا شه و آرزوی فردی که پیداش کرده هم برآورده بشه، حافظهی شما از این قلعه و روزایی که با همدیگه گذروندین هم پاک میشه.
شنیدن این خبر، به نظر میرسه که تاثیر عمیقی روی روح افرادی که به این چالش دعوت شدن ایجاد میکنه. اونا کمکم به این فکر میکنن که دوست دارن آرزویی که اون بیرون دارنو برآورده کنن یا دوستیشون رو حفظ کنن؟
همهی افراد توی این انیمه، به جز یه نفر، جزو دانشآموزایی هستن که از مدرسه رفتن اجتناب میکنن چون توی مدرسه به مشکل خوردن و مورد قلدری قرار گرفتن یا مشکلات خاص دیگه.
تا روزی که از وضعیت خودشون جلوی همدیگه صحبت نمیکنن، هیچ کدوم نمیفهن که خودشون یگانه فرد طرد شده نیستن و مشکلی که تجربه میکنن، مشکل خیلیهای دیگه هست و بر حسب اتفاق، همگی از یه مدرسه هستن. صرفا چون مدرسه رو ترک کردن یا مدرسه، زیادی بزرگه، گذرشون به همدیگه نخورده.
حالا اونا متوجه میشن که توی یه مشکل، اشتراک دارن و افشاگری در مورد این موضوع، باعث میشه که طلسم کار، شکسته بشه و افراد بالغ، به دنبال حل مشکل برن.
همدلی و به اشتراک گذاشتن ناراحتیهای روحی، یه مهارت روانی مهمه که بسیاری از بچهها ممکنه به سختی در موردش توجیه بشن. بزرگترا ممکنه صرفا ازشون بخوان که بهترین نقش خودشون رو بازی کنن یا با مشکل، کنار بیان چون این چیزیه که هست و زندگی رو نمیشه تغییر داد.
ولی وقتی که یه مشکل، باعث فشار روانی زیاد میشه، میتونه روی کیفیت زندگی فرد، تاثیر بذاره. کافیه افرادی رو پیدا کنیم که از همدلی برخوردارن، خودشون هم ممکنه آسیب دیده باشن و در مقابل اتفاقات بدی که میوفته، مسئولیتپذیر باشن.
دنیای کودکان، لزوما مثل ظاهرشون، ساده و معصوم نیست، اونا هم به نوبهی خودشون ممکنه با مشکلات خشن و فشارهای روانی شدیدی رو به رو بشن. اگر ما ازشون بخوایم که به همچین مشکلاتی عادت کنن، این خشونت و سردی، به دوران بزرگسالی هم راه پیدا میکنه.
جمعبندی
خیلی از مشکلاتی که ما به عنوان افراد بالغ، بهشون خو گرفتیم، بعد از گذشت این همه سال، هنوز هم ما رو فرسوده میکنه و مانع از رشدمون میشه یا ممکنه به راحتی ما رو از رفتن به سمت آرزوهایی که داریم، منصرف و ناامید کنه.
بحث اینه که الگوهای همدلی، به ما کمک میکنن تا افرادی رو پیدا کنیم که به ما در هموار کردن مسیرمون کمک میکنن. یکجور اتحاد دو سر برد که میتونه برای همهی افراد، سود داشته باشه.
توی مدرسهای که این دختر بچه درونش درس میخونه، فقط افراد قلدر و خودخواه هستن که برای خودشون گروه و اتحاد تشکیل میدن؛ ولی این افراد طرد شده، اینقدر از هم دور افتادن و از حال هم بیخبرن که نمیتونن به همدیگه کمکی برسونن. این قلعه، یک فضا برای نزدیک شدنشون فراهم میکنه و بهشون یادآور میشه که اونا هم از حقوق انسانی برخوردارن و می تونن به اندازهی بقیهی بچهها، دوست داشتنی باشن.