برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
نقد و بررسی انیمه ی Maboroshi| مابوروشی
منتشر شده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
0 بازدید
اگر از علاقهمندای انیمههای عاشقانه با فضای رازآلود ژاپنی هستید، مابوروشی، آش خوبیه که توی سال 2023 پخته شده و به لحاظ گرافیک و داستان، چیزی کم از کارای محبوب این ژانر نداره.
پیچیدگی داستان مابوروشی رو از بسیاری جهات تحسین میکنم و بهنظرم نسبت به خیلی از درامای رازآلود ژاپنی، تونسته بهتر عمل کنه. اتمسفر داستانی این کار، تا حدی شبیه به انیمهی حباب و تونل آرزوها هست که وجه رازآلود داستانش با مفهوم دنیاهای موازی و تغییر زمان و مکان گره خورده.
زمان در ترکیب با موضوعات روانشناختی، دستمایهی خوبی برای صحبت کردن در مورد آسیبهای روانیای هست که در گذشته تجربه کردیم اما در طول زمان، ما رو رها نمیکنن و فکر کردن بهشون، همیشهی سایهی خودشو روی قدمهای بعدی زندگیمون میندازه. این یه بیان انتزاعی از گیر افتادن ذهن در گذشته یا یک زمان و مکان غیر واقعی و توهمگونه است.
ما توهم رو میسازیم تا بتونیم از بار سنگین واقعیت رها بشیم و تجاربی که نمیتونیم در حالت عادی تجربه کنیم رو بهدست بیاریم. در این حالت، بهسختی ممکنه متوجه وجه نابهنجار و مخرب توهم بشیم و شکافی که روی حوزهی روانمون ایجاد شده رو ترمیم نمیکنیم.
انیمهی مابوروشی، به سراغ برخی از مهمترین سوالات بنیادی بشر هم رفته و در پایان، جوابهای مختلفی رو به این سوالا ارائه میده که همگی قابل بحث هستن. توی این مطلب، به سراغ بخشی از این مفاهیم که توی این انیمهی ژاپنی بهش پرداخته شده میریم. این کار تا الان تونسته 75 درصد پسند مخاطبای گوگل و امتیاز 6.3 رو با درصد مشارکت خیلی پایینی از سایت IMDb به دست بیاره.
هشدار: ادامهی این مطلب میتونه بخشی از داستان انیمه رو لو بده.
عقدهی الکترا
یکی از موضوعات روانشناختی که توی این انیمه، بهخوبی در موردش صحبت شده، چیزی هست که اصطلاحا بهش عقدهی الکترا گفته میشه. ممکنه تا الان کلمهی عقدهی اودیپ رو بارها شنیده باشید. عقدهی اودیپ، اشاره به وضعیتی داره که فرزند پسر، عاشق مادرش میشه و پدر رو رقیب خودش میبینه. اما عقدهی الکترا، نقطهی مقابل عقدهی اودیپه و اشاره به موقعیتی داره که فرزند دختر، عاشق پدرش میشه و مادر رو رقیب خودش میبینه.
البته فروید لزوما از کلمهی عشق برای توصیف این وضعیت استفاده نکرده و ظاهرا بیشتر علاقه داشت که ریشهی چنین احساساتی رو توی میل جنسی انسان جست و جو کنه. اما این انیمه، به این پدیده بهعنوان یه موضوع رمانتیک نگاه کرده.
اینکه یه بچه به یکی از والدینش علاقه و وابستگی شدید پیدا میکنه و والد دیگه رو رقیب خودش میبینه لزوما ریشه در میل جنسی نداره و میتونه ناشی از وابستگی قلبی باشه. یعنی یکی از والدین ممکنه رفتار خیلی خوبی داشته باشه و نقش حمایتی خودشو خیلی خوب بازی کنه؛ پس بچه پیش خودش فکر میکنه که چرا سهم بیشتری از این محبت نداشته باشم؟ و بهراحتی نسبت به مادرش که میتونه توجه و محبت پدر رو داشته باشه، حسودی میکنه.
الان شخصیت این داستان هم همینطوریه. دوست داشت که والدینش بیشتر ازش حمایت کنن و پدرش کسی بود که ازش انتظار میرفت براش چیزایی که دوست داره رو بخره.
مادر سعی میکنه بچه رو توی فشار روانی قرار بده تا از خواستهی خودش منصرف بشه و بچه هم میبینه که پدره با مادرش راه میاد و ازش تبعیت میکنه. نتیجه این میشه که نوعی شکاف توی قلبش ایجاد میشه و حس میکنه که رها شده.
تلاش این انیمه برای تجسم نمادین این اتفاق، به کمک یه داستان تخیلی، خیلی جالب و تحسین برانگیزه و برام عجیبه که چیشد که نویسندهاش تصمیم گرفت سراغ همچین موضوع پیچیدهای بره. این واقعا جسارت زیادی لازم داره چون میشه حدس زد که صحبت در مورد چنین احساساتی چقدر ممکنه نقدای منفیای رو سمت سازندههای این انیمه جذب کنه.
رهایی از توهم
یکی از سوالایی که از اول شروع این انیمه ذهنمو درگیر کرد این بود که الان این کار داره به توهم ارزش میده و درگیر شدن با توهمات و زندگی کردن درونشون رو توجیه میکنه؟
با پایانبندی این انیمه، میشه حدس زد که این دنیای توهمی، ساختهی ذهن دختربچه است و وقتی که دید نمیتونه پدرشو تصاحب کنه، این توهم ذهنی رو برای خودش ساخته تا در جریان این شبیهسازی ذهنی، خواستهی خودشو محقق کنه؛ اما در نهایت، به بلوغ عاطفی میرسه و میفهمه که بهتره با واقعیت زندگیش کنار بیاد.
توهم توی این کار، تقدیس نشده و اگر این اتفاق میوفتاد، نمیشد به سالم بودن سناریوی انیمهی موباروشی اعتماد کرد. توهمباوری هم در جهانبینیهای خرافی و هم بعضی مکاتب امروزی دیده میشه. یکی از این رویکردا که این روزا هم زیاد ازش صحبت میشه، تجسم زندگی انسان، درون یک ماتریکسه. وقتی شما یه تجسمی از زندگی داشته باشید که خیلی با منطق در تضاد باشه و درگیر شدن باهاش هم لزوما کمکی به تکامل ذهن نکنه، بلکه زندگی رو در نظرمون تاریک و شرارت بار جلوه بده، میشه گفت که ما توهم رو به یه جهانبینی و ایدهی کاربردی ترجیح دادیم.
توهم، ما رو قربانی میکنه؛ چراکه نمیذاره نگاه منطقی به واقعیت زندگیمون داشته باشیم و قوانین اصلی جهانبینی رو روی گزارههای بسیار مشکوکی سوار میکنه. توی همچین جهانبینیای، هرچقدر هم قوانین و باورهای خوب ساخته بشه، از اون جایی که زیربنای توهمگونه و سستی داره، سبب رشد ذهنی نمیشه.
سوالی که در نهایت پیش میاد اینه که با فقدانها و حفرههایی که در اثر اتفاقات ناخوشآیند زندگی ایجاد میشه باید چیکار کنیم؟ این انیمه توصیه نمیکنه که چیزی رو زورکی فراموش کنیم یا خودمون رو بزنیم به در بیخیالی و توهم؛ بلکه صادقانه میگه که بله، فقدانها و پس زده شدن از جانب افرادی که دوستشون داریم، میتونه یه اتفاق خیلی دردناک باشه و شکاف بزرگی رو روی قلبمون ایجاد کنه، ولی ما پتانسیل اینو داریم که رشد کنیم و قدرتمندتر بشیم تا از این بحرانا بگذریم و آسیب پذیریمون در مقابل وقایع مشابه هم کاهش پیدا کنه.
بعد از رشد و تغییر شخصیت، شاید در ظاهر، همون آدم قبل باشیم اما از درون، به نسخهی کاملتری از خودمون تبدیل میشیم که نگاه عمیقتری نسبت به زندگی داره.
جمعبندی
موباروشی سناریوی بسیار شوکهکننده و غیر منتظرهای داشت و هیچ انتظار نداشتم که یه کار ژاپنی بتونه تا این اندازه توی داستانش به سراغ موضوعات پیچیدهی روان انسان بره و توی به نتیجه رسوندن داستانش هم اینقدر موفق باشه. با این وجود، این انیمه ممکنه برای خیلیا سنگین جلوه کنه و توی درک مفهوم و معنی اتفاقاتش بهراحتی دچار سوءتفاهم بشن. تفسیرایی که توی این مطلب بیان شد هم صرفا برداشت شخصی نویسنده است و شما ممکنه بسته به جهانبینی خودتون برداشت دیگهای از این کار داشته باشید.