برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
معرفی و بررسی فیلم شوالیه ی تاریکی| the Dark Knight 2008
منتشر شده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
0 بازدید
شوالیهی تاریکی از جمله فیلمای برتر سایت imdb هست که نسبت به خیلی از کارای تاپ این سایت، یه فیلم جوون محسوب میشه.
ظاهر و ویژگیهای این اثر، شباهت زیادی به خیلی از کارای ابرقهرمانی داره که این روزا ساخته میشه و شاید حتی بشه فیلمایی با جذابیت ظاهری بیشترو هم پیدا کرد؛ اینکه چنین کاری تونسته اینقدر مخاطب به دست بیاره و در عین حال، نظر منتقدینو هم به خودش جلب کنه، میتونه به مسائل دیگهای مربوط باشه.
فیلمای ابرقهرمانی، نقطه عطف و نکتهی نجات بخش سینمای امروز هم به حساب میان، بخصوص وقتی که به صورت مجموعه فیلم ساخته میشن و یه داستان دنبالهدار رو در اختیار مخاطب خودشون قرار میدن. اونا در ظاهر، ممکنه خیلی فردگرایانه به نظر بیان یا با اتفاقات فانتزی و دور از عقلی گره خورده باشن؛ اما احساساتی رو درون ذهن مخاطبین خودشون زنده میکنن که بیشباهت به احساس و قضاوتهایی که نسبت به جوامع امروزمون داریم نیست.
بسیاری از این ابر قهرمانا، تصویری از کهن الگوهای رایج در ادبیات داستانی هستن که انگار، تناسخ پیدا کردن و توی عصر مدرن، دوباره متولد شدن.
شوالیه ی تاریکی، یک منطق داستانی بسیار جالب داره، یعنی وقتی الگوهای فکری و اتفاقات نمادین درون این داستان رو بردارین و سعی کنین که نمونهشو توی جوامع امروزمون پیدا کنید، ممکنه به تعداد پرشماری مثال برسید، یا حتی با بسیاری از افکار و ایدههای مطرح شده در این فیلم، نوعی همزادپنداری پیدا کنید.
شخصیتها لوس نیستن و به سختی میشه حرکتا و حرفای احمقانهای رو ازشون دید. مشکلی که خیلی از فیلمای ابرقهرمانی دارن همینه که شخصیتاشون فوقالعاده غیر کاریزماتیک هستن و حرفایی رو میزنن که به جای تحت تاثیر قرار دادن بیننده، باعث خندهاش میشن.
جوکر یه شخصیت بسیار شناخته شده در فرهنگ عمومیه اما اگر به اقتباسهای مختلفی که از این شخصیت ساخته شده نگاه کنید، میبینید که همهشون به یه اندازه جالب و تحسین برانگیز نیستن. یکی از غیر کاریزماتیکترین این اقتباسها، جوکری هست که توی فیلم جوخه ی انتحار معرفی میشه. اگر این شخصیت رو به طور مستقل و با اسم متفاوتی درست میکردن، میشد در نوع خودش تحسینش کرد و گفت که بله، یه گانگستر جالبه؛ اما در مقایسه با برخی اقتباسهای دیگه، یه شخصیت بسیار سطح پایینه که لزوما نمیتونه تحسین مخاطب رو به دنبال داشته باشه.
جوکری که توی فیلم شوالیه ی تاریکی میبینیم، شخصیت و دیالوگهای جالبی داره. اون از بسیاری جهات، هوش و زیرکی بتمن رو درون خودش داره. این دو، تقابل جالبی از نیروی خیر و شر رو به نمایش میذارن.
آثار زیادی هستن که سعی کردن چنین تقابلی رو نشون بدن اما نگاهشون به نحوهی انجام کارای خوب و بد، خیلی سطحینگرانه است و بیشتر روی این تمرکز میکنن که در اولین فرصت، نیروی خیر رو به پیروزی برسونن و به مخاطب بگن که بله، عشق در هر صورت برنده میشه.
اینطور نگاهای سرسری و سطحینگرانه، بیشتر توی کارای کودکانه یا نوجوان پسند ظاهر میشن؛ چونکه افراد بالغ، اونقدر از دست جوامع دستساختهشون کشیدن که میدونن پیروزی در مقابل شرارت و تاریکی، به هیچ عنوان ساده نیست.
در فیلم شوالیه ی تاریکی، نگاه واقعگرایانهتری رو نسبت به این مساله میبینیم. لحظه ای که جوکر، بابت به جنون کشوندن کاراکتر دوچهره، شادی میکنه و سعی داره تا ناامیدی رو توی چهرهی بتمن ببینه، یه لحظهی بسیار آشنا برای هر کدوم از ما میتونه باشه.
تفاوت جوکر با بتمن رو میشه در ناامیدی جوکر از انسانیت دید. اون لزوما نه برای پول بلکه به خاطر ناامیدی و جنونی که در اثر این اتفاق بهش دست داده، شروع کرده به ایجاد هرج و مرج. وگرنه به لحاظ هوش و ذکاوت، به سختی میشه گفت که فرق چندانی با بتمن داره. هر دو نقشههای پیچیدهای رو طرح ریزی میکنن و همدیگه رو به بازی میگیرن و به سختی میتونن دخل همدیگه رو بیارن.
جوکر عقیده داره که این پایان هر کسی هست که میخواد کار درستو انجام بده و شرافتمندانه زندگی کنه. بتمن ترجیح میده که به تلاش خودش ادامه بده و با نابهنجاری بجنگه و نقطه عطفها رو ببینه.
کاراکتر بتمن منو یاد افراد زیادی میندازه که دوست دارن کار درستو انجام بدن و به خاطرش، بعضا ریسکهای بزرگی هم میکنن.
دلیل شهرت این فیلمو هم میشه در همین دید که شما از هر گوشهی جامعه که بهش نگاه کنید، با یکی از پیغامها یا حرفها یا شخصیتهای درون این فیلم، ممکنه همزادپنداری شدیدی پیدا کنید و حس کنید که داره شخصیت و افکار شما رو به تصویر میکشه.
چنین فیلمایی که تا جای ممکن، الگوهای درون خودشون رو از دنیای واقعی ما الهام گرفتن، شانس خوبی برای جلب توجه منتقدا و بیننده هادارن. چون سرگرم کنندهترین فیلما میان و میرن و هر ساله، تعداد زیادی ازشون ساخته میشه؛ اما فیلمایی موندگار میشن که در موردشون صحبت بشه و به فراموشی سپرده نشن.
چیزی مثل شوالیهی تاریکی، هنوز هم توسط منتقدا و افراد مشتاق زیادی که دوست دارن جامعه رو مورد نقد قرار بدن، مثل یک تابلوی نمادین عمل میکنه.
افراد زیادی یکی از قطبهای این فیلم رو انتخاب میکنن و به عنوان پیشوا یا الگو میپرستن؛ اما علاقهای ندارم که لزوما این فیلم رو ستایش کنم یا به شخصیت خاصی ابراز نفرت کنم؛ بلکه بیشتر مشتاقم که از طریق یک فیلم که توسط جمعیت زیادی مورد استقبال قرار گرفته، ناخودآگاه جمعی رو مطالعه کنم و ببینم که مردم دارن به چی فکر میکنن و دوست دارن که به چی برسن؟ و چی مانع رسیدن شون به خواستهشون شده؟
دیدن این فیلم، منو یاد آرون سوارتز فقید انداخت که توی وبلاگ خودش، بتمن رو نقد کرد و از این فیلما برای نوشتن نقدای اجتماعی الهام میگرفت. آرون فردی بود که سعی داشت کار درست رو انجام بده و در این مورد، بهای زیادی هم پرداخت کرد.
اونو به عنوان رابینهود اینترنت هم میشناسن و بیشتر به خاطر تلاشایی که برای ایجاد دسترسی به اطلاعات انجام، شهرت پیدا کرده. اون عقیده داشت که علم، صرفا نباید در اختیار افراد و جوامع خاصی باشه و مردم نباید مجبور باشن که برای دسترسی به علم خوب، پولی پرداخت کنن یا با مانع خاصی رو به رو بشن.
اون حتی با شخصیتهای سیاسی که در نظرش درستکارتر بودن ارتباط گرفت و به نحوی برای کمپینهای تبلیغاتیشون کار میکرد. بسیاری از الگوهای رفتاریش به بتمن شباهت داره و حتی افرادی که انتقادی بهش انجام دادن هم نمیتونن تحسینش نکنن.
آرون به شکلی، به همون پایانی رسید که جوکر برای امثال بتمن تصور کرد؛ اینکه همهی افرادی مثل تو، نهایتا به جنون کشیده میشن؛ چون میبینن که کارشون فایدهای نداره.
آرون قبل از رسیدن به 30 سالگی خودکشی کرد. توی روزایی که شدیدا درگیر دادگاه و رفت و آمدای قانونی بود. اطرافیانش هم ظاهرا فکر نمیکردن همچین کاری ازش سر بزنه و اون احتمالا ناراحتیهای زیادی رو درون خودش میریخت و سعی میکرد که مثل بتمن، مسئولیت چیزای زیادی رو به دوش بکشه.
اون یه نمونهی زنده و فعال از کاراکتری بود که مثل بتمن فکر میکرد و جرات عمل کردن زیادی هم داشت. خودکشی آرون، چند سال بعد از انتشار فیلم شوالیهی تاریکی هم اتفاق افتاده؛ در سال 2013.
خیرخواهی و خوش قلبی امثال آرون رو نمیشه به راحتی زیر سوال برد؛ اما میشه این سوالو مطرح کرد که چی میشه که امثال بتمن، اینقدر در معرض تجربهی سرخوردگی و شکست هستن؟
بتمن با تمام قدرت و هوشی که داشت، نتونست جلوی وقوع خیلی از اتفاقات رو بگیره و تراژدیهای بسیار سنگینی رو به چشم دید و تجربه کرد.
چیزی که در مورد امثال بتمن و آرون سوارتز نمیپسندم و باعث میشه که الگوهای فکری و رفتاریشون رو نخوام تحسین کنم اینه که اینطور افراد، جامعیت رو کودکی نوپا و نیازمند مراقبت میدونن؛ در حالی که نسبت به نقد و زیر سوال بردن افرادی که مردم همین جوامع به قدرت رسوندن، طبع تند و تیز و صریحتری دارن.
این کاری هست که خیلی از افرادی که به دنبال آزادی میگردن، به سمت انجامش میرن و در نهایت هم خودشون ممکنه ضرر ببینن و رویای آزادی هم براشون محقق نشه.
جامعیت، حتی اگر با صدای بلندی هم فریاد بزنه که مظلومه، باز هم نمیتونه اتهامات زیادی رو از روی دوش خودش برداره. اینکه یک فرد، هیچ کار بخصوصی نکرده یا جرم خاصی مرتکب نشده، به این معنی نیست که اتفاقات بد درون جامعه، ربطی بهش نداره. انفعال، بعضا به اندازهی خود اعمال فعال شرارت آمیز، میتونه به چرخهی ایجاد نابهنجاری دامن بزنه.
چیزی که امثال بتمن ممکنه بهش توجه نکنن همینه که دارن انرژی زیاد اما به هر صورت پایانپذیر خودشون رو صرف جامعهای نابهنجار میکنن که مثل یه بشکهی ته سوراخه. وجود افرادی مثل بتمن کافی نیست که یک جامعه بتونه رشد کنه و امنیت رو تجربه کنه.
بسیاری از افرادی که سعی در نقد فیلم بتمن دارن، نقد اجتماعی خودشون رو متوجه جامعهی آمریکا میکنن؛ اما این الگوها رو میتونیم توی جوامع دیگه هم کمابیش مشاهده کنیم.
بسیاری از مردم دنیا میدونن که جامعهی آمریکا، آزادی و مزیتهای خودشو مدیون اینه که روشهای استعماری رو در پیش گرفته و به رفاه و امنیت جوامع زیادی تجاوز کرده. حالا چه به صورت مستقیم چه غیر مستقیم، خون ملتهای دیگه است که داره توی شیشه ریخته میشه تا فردی که توی آمریکا زندگی میکنه، تجربهی بهتری داشته باشه. با این وجود، خیلی از ماها برای رسوندن خودمون به خاک آمریکا و تبدیل شدن به شهروند چنین کشوری، سر و دست میشکنیم و حاضریم دست به کارای زیادی بزنیم.
شاید کارایی که میکنیم، مستقیما جرم و شرارت تلقی نشه و حتی وقتی که موفق به مهاجرت شدیم، بقیه تحسینمون کنن و سعی کنن ما رو الگو قرار بدن یا راز موفقیتمون رو بفهمن، اما همین کاراست که به یه حاکمیت، اعتبار میبخشه و باعث میشه که قدرت و اعتبار بیشتری برای پیاده کردن خواستههای خودشون پیدا کنن.
آرون سوارتز، با قربانی کردن خودش به عنوان یه بتمن دنیای واقعی، باعث تحریک احساسات افراد زیادی شد و حتی تشویقشون کرد که جلوی حاکمیت و افراد سیاستمدار وایسن و باهاشون بجنگن؛ اما ظاهرا نه تا آخرین روز فهمید و نه کسی تونست بهش ثابت کنه که تو داری برای آدمایی خودت رو به خطر میندازی که مسئولیتپذیری خاصی در مقابل انجام کار درست ندارن.
کسب علم، به تنهایی، سبب نمیشه که یه فرد، کار درست رو انجام بده و قدرتی برای حذف الگوهای ویروسی و سمی درون جامعه به دست بیاره. علم، به خودی خود نه مثبته و نه منفی. هر قدرتی برای ایجاد یک تغییر مثبت، نیاز داره تا توسط افرادی به کار گرفته بشه که در مقابل انجام کاری که میدونن درسته مسئولیتپذیر باشن.
یکی مثل بتمن یا آرون سوارتز، توی این جامعه هستن، دانشگاهها، محیطای آموزشی و شغلی و معاشرتهای مختلفی با مردم داشتن؛ اما اگه ازشون بپرسی که آیا واقعا آدمایی که میبینی در مقابل کاری که میدونن درسته مسئولیتپذیر هستن؟ فکر میکنید چه جوابی برای گفتن دارن؟ برای درکش از خودتون بپرسید، حتی اگر نمیخواید فردی مثل بتمن باشید، قطعا به تفاوت خوب و بد فکر کردید، قطعا توی ذهنتون قادر به قضاوت دیگران و اعمالشون هستید. فکر میکنید آدمایی که هر روز توی مدرسه، دانشگاه یا جمع فامیل یا توی محیط شغلیتون دیدید، واقعا چند درصدشون دوست داشتن و دارن که کار درستو انجام بدن و چقدر برای انجام کاری که میدونن درسته شجاعت دارن؟
ما خیلیهامون خودخواهیهای زیادی رو به چشم دیدیم، اونم نه از افرادی که سیاستمدار یا فرد ثروتمندی هستن بلکه از افرادی که صرفا زورشون به افراد بسیار محدودی میرسه. خیلی از ماها قربانی والدین یا همکلاسیها یا همکارای خودمون شدیم. مشت نمونهی خرواره. چنین جامعیتی حتی اگر بتمنهای واقعی خودشو تحسین هم کنه، باز هم شجاعت اینو پیدا نمیکنه که کار درست رو انجام بده. بتمنهای ما هم اینو وقتی میفهمن که قربانی میشن و همون افرادی که تحسینشون میکردن رو به عنوان تماشاچی، اطراف چوبهی دار میبینن.
جمعبندی
هدف از گفتن این حرفا، تحسین انگیزه و اهداف شخصی مثل جوکر نیست؛ بلکه تلاشی برای ادراک اون ناگفتهها و نادیدههایی هست که امثال جوکر رو به جنون میرسونه و تراژدیهای بزرگی رو برای امثال بتمن رقم میزنه.
چیزی که توی تصمیمات و رفتارای اطرافیان و مردم تحت حمایت بتمن قابل مشاهده هست، عدم همدلی و مسئولیتپذیریشونه. اونها دوست دارن که توی جامعهی خوبی زندگی کنن اما لزوما رفتارا و تصمیماتشون، ارتباط خاصی با مفهوم همدلی نداره بلکه گاها بسیار خودخواهانه است. این رفتارا و تصمیمات کوچیک، در مقیاس وسیع، به طور مستقیم یا غیر مستقیم، به نابهنجاریهایی دامن میزنه که مهار کردنشون حتی از عهدهی بتمن هم برنمیاد.
بهترین ایده، لزوما این نیست که پیشمرگ دیگران بشیم و امنیت و آیندهمون رو برای نجات بشریت، قمار کنیم. از افرادی که سعی دارن بهترین نقش خودشون رو بازی کنن، حداقل میشه انتظار داشت که با هم، نوعی ارتباط فکری رو برقرار کنن و به جای بر عهده گرفتن نقشهای بزرگ، متحد همدیگه برای انجام پروژههای تاثیرگذار و آیندهساز باشن.
هرچند که هم جوکر و هم بتمن، پشتیبانهایی داشتن؛ اما باز هم بتمن، تکرویهای زیادی داشت و اتاق فکرش بیش از حد خلوت به نظر میرسید، در حالی که جمع خلافکارا حسابی جمع بود و به سبک خودشون، یه کار تیمی رو به انجام رسوندن.