برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!

نقد و بررسی فیلم My Penguin Friend 2024| دوست پنگوئن من
منتشر شده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۴
0 بازدید
فیلم دوست پنگوئن من براساس یه داستان واقعی ساخته شده و داستان اصلیش برمیگرده به سال 2016. در پایان این فیلم هم چندتا عکس و فیلم واقعی از پنگوئن و پیرمردی که ازش نگهداری میکرد نشون داده میشه که بهلحاظ دراماتیک، خیلی عمیقتر و تاثیرگذارتر از کل فیلمیه که تماشا میکنیم.

ژان رنو که پابهسن گذاشته، چهرهی بسیار متفاوتی پیدا کرده و بهخوبی نقش یه پیرمرد سرخورده رو بازی میکنه که انگار با تناسخ پسر ازدست رفتهاش روبهرو شده. این فیلم هرچند نتونسته چندان توجه منتقدین رو بهدست بیاره اما 97 درصد پسند مخاطبای گوگل رو بهدست آورده. میشه گفت از جمله کارایی هست که هنوز چندان دیده نشده و تا امروز، صرفا 2 هزار تا مشارکتکننده در سایت IMDb داشته.
هشدار: ادامهی این مطلب میتونه داستان فیلم رو لو بده.
داستان این مدل فیلما، بیشتر از هر تولید سینماییای منو یاد داستانهای اینستاگرامی میندازن که با هدف جمعآوری پول یا حمایتهای مردمی، پوشش داده میشن. البته این حرفا بهمعنی بد بودن این فیلم نیست و بهشخصه تا آخر فیلم رو دیدم و از دیدنش هم لذت بردم اما هیچکدوم از اینا دلیل نمیشه که درمورد نقد محتوا، رودروایسی داشته باشیم. یه نقد خوب میتونه کمک کنه تا بخشای ناسالم یا مشکوک یه محتوا رو جدا کنیم و امنیت روانی خودمون رو درمقابل پیامهای نهچندان سالمی که ممکنه درونش باشه حفظ کنیم.
حیوونا معصومیت دارن و همینکه موضوع یه اثر داستانی قرار میگیرن، علاوهبر فرهنگ عمومی، توجه اکولوژیستا رو به خودشون جلب میکنن. مخصوصا وقتی یه حیوون، با احساسات و جهانبینی انسان گونهای معرفی میشه، شدیدا احساسات مخاطب رو تحریک میکنه.

هرچند این مدل فیلما معمولا تبدیل به آثار پرفروشی نمیشن اما داستانهای اصلیشون، طرفدارای خاص خودشو داره. نیازی نیست جای دوری بریم و فکر میکنم بهکرار پستایی درمورد سگها یا گربههایی که نیاز به حمایت مالی دارن رو دیده باشید. با منتقدای این مدل پستا هم احتمالا خیلی خوب آشنایی دارید که حرف پرتکرارشون اینه که آدما در اولویت هستن و اگر میخواید به کسی کمک کنید، دست یه آدم نیازمند رو بگیرید.
اما بخش منزجر کنندهی ماجرا رو شاید بشه خوده موضوع تحریک احساسات دونست. یعنی رسانه سعی میکنه برای ما یه داستان درست کنه تا توجهمون رو نه به موضوع محیط زیست یا حیوانات بلکه به یه حیوون خاص جلب کنیم و برای بهبود کیفیت زندگی همون یه موجود زنده، هزینه کنیم. این درمورد داستان زندگی آدما هم صدق میکنه. خیلی از کارای خیر، لزوما خیر جمعی رو دنبال نمیکنن بلکه بر روی شخص یا گروه خاصی تمرکز دارن و به جای اینکه به شما نشون بدن کارتون دقیقا چطور قراره به بهبود وضعیت دنیا کمک کنه، به مسائل احساسی میپردازن و با ایجاد یهجور هیجان، سعی میکنن کمکهای مالی رو بهسمت خودشون جلب کنن.

درمورد کاری مثل فیلم دوست پنگوئن من، بهش نوع متفاوتی از تجارت اینستاگرامی رو میشه اطلاق کرد که هرچند تبدیل به یه اثر تاپ سینمایی نمیشه اما بهعنوان یه پروژه که هزینهی کمی براش صورت گرفته، ایدهی بدی برای کسب درآمد بیشتر از یه داستان دراماتیک نیست.
محقق کردن خیر جمعی، چیزی فراتر از تهییج احساسات رو نیاز داره و اگر بهعنوان فردی که افکار جهانوطنی داره به بسیاری از این داستانهای اینستاگرامی نگاه کنیم، نهتنها اونقدرا که بهنظر میرسه خیرخواهانه نیستن بلکه بهشکلی خودخواهانه سعی دارن سعادت یه موجود زنده رو تامین کنن و ممکنه حتی در کنارش، به سعادت دیگران آسیب برسونن.
کمک به بهبود تجربهی زندگی دیگران، نیازمند چیزی بیشتر از مهر و محبت ورزیدنه و نیاز به نوعی کار فکری داره. ممکنه شما نیاز باشه کاری رو انجام بدید که نهتنها توسط فرهنگ عمومی تحسین نمیشه بلکه باعث میشه تا آدما فکر کنن شما بیکار یا سادهلوح هستید یا دارید کار شرورانهای انجام میدید. جامعه ساختار پیچیدهای داره و داستانهای اینستاگرامی، چهارچوبهای بستهای از سعادت رو نشون میدن که نحوهی آسیب رسیدن به رفاه عمومی رو برش میدن و شما هرگز نمیبینید که چهاندازه تصمیمهای خودخواهانهای گرفته میشه تا با یه پایان بهظاهر خوش طرف بشیم.

حمایتی که شخصیت اصلی این داستان از پنگوئن انجام میده رو تحسین میکنم و هیچ حس شرورانهای درمورد رفاقتش با پنگوئن نمیشه دید. بحث اینه که رسانه چجور ازش استفاده میکنه. پائولو بهعنوان یه شخصیت رسانهای به خونهی این پیرمرد و پیرزن میاد و سعی میکنه با تحریک احساساتشون، اونا رو راغب کنه تا جلوی دوربین ظاهر بشن و درمورد دیندین صحبت کنن. اون بهعنوان فردی که ماهیت رسانه رو باید کمابیش بشناسه، هرگز اینو درنظر نمیگیره که چنین کاری چقدر ممکنه آرامش زندگی جو و ماریا رو خراب کنه یا باعث بشه که از دیندین، سواستفاده بهعمل بیاد. اما این اتفاقی هست که میوفته و شاید بشه گفت چیزی غیر از شانس، باعث رهایی دیندین نمیشه. در نهایت هم مشخص نیست چی به سر دیندین میاد. راوی سعی میکنه یه پایان خوب رو متصور بشه اما میشه تصور کرد که اون ممکنه بهچنگ یهعده دانشمند افتاده باشه یا به هرنحوی، مورد سوءاستفادهی یهعده کاسب قرار بگیره.
رسانهای که سعی میکنه از چنین داستانهایی، یه مستند جانبدارانه برای تحریک احساسات عمومی بسازه، لزوما متکی به انگیزههای خوبی نیست و مسئولیتپذیری سازندهها رو تضمین نمیکنه. به همین دلیل هم هست که چنین کارایی لزوما قرار نیست باعث بشن که ارتباط بین آدما و محیط زیست تقویت بشه و یاد بگیریم که بهشکل منطقی و سازندهای، به دیگران کمک کنیم.

جمعبندی
فرهنگ عمومی، هنوز درک روشنی درمورد نحوهی درهم تنیدگی حیات انسان با محیط زیست نداره و همیشه زندگی خودشو پدیدهای مجزا از وضعیت سیاره میدونه. همینم باعث میشه که صرفا درحین گشتوگذار در اینستاگرام یا یه پیادهروی آخر هفتهای و جمع کردن یه کیسه زباله، حس کنیم که با طبیعت آشتی کردیم اما بقیهی روزهای هفته، ده قدم به عقب برگردیم و با دنبال کردن همون سبکهای زندگی سابق، از طبیعتی تغذیه کنیم که فرصتی برای بازسازی خودش نداره.