برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!

معرفی و بررسی فیلم The Meg
منتشر شده در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۴
0 بازدید
ممکنه حین خوندن اطلاعات فیلم مگ، اینطور به نظر بیاد که با یه فیلم ترسناک و خشن رو به رو هستید؛ ولی ترسناک، به هیچ عنوان جزو ژانرای اصلی این فیلم به حساب نمیاد. در نظرم چیزی ترسناکه که واقعا حسی از انزجار رو ایجاد کنه. مگ نه متافیزیکی ترسناکه و نه فاز زامبی و خونآشام و آدمای جنونزده داره؛ در مورد یه کوسهی ماقبل تاریخ و درگیری دانشمندا و محققا با این موضوعه.

بعضی از منتقدا عقیده دارن که مگ فقط به عنوان یه فیلم سرگرم کننده و هیجان انگیز تونسته موفقیت به دست بیاره اما برعکس، فکر میکنم که ما با یه سناریوی خیلی جالب و تحسینبرانگیز رو به رو هستیم که در مورد کار گروهی و کیفیت این همکاری در تعیین سرنوشت بشر صحبت میکنه.
مگ، هرچند که در ظاهر یه کوسهی ماقبل تاریخه اما تشبیه زیبایی از نابهنجاریهای غیرقابل تصوری هست که هر چندوقت یهبار پیش میان و یه تیکه از جوامع ما رو درگیر خودشون میکنن. چیزایی که اگه مثلا چند روز قبلش تو جمع خونواده بشینی و راجبش پیشگویی انجام بدی، فکر میکنن احمقی چیزی هستی و داری طالع نحس میبافی.
چالش رو به رو شدن با غیر منتظرهها
دنیای ما پر از اتفاقات غیر منتظره است، حتی اگر نتونیم کمیت دقیق اتفاقات بدی که میتونن بیوفتن رو پیشبینی کنیم، همیشه میتونیم حدس بزنیم که از کدوم جهات ممکنه در معرض خطر باشیم و به همین دلیله که علم رو به کار میگیریم تا امنیت زندگی و تجهیزات خودمون رو افزایش بدیم.
حتی اگر تمام دست ساختههای بیمارگونهی بشر رو تحت کنترل بگیریم؛ طبیعت قادره که ما رو غافلگیر کنه و بلایای طبیعی، نمونهای از این اتفاقات هستن. مگ، یه تصویر غیر قابل پیشبینیه. بیش از حد غیر قابل پیشبینی. یه کوسهی ماقبلتاریخ که انتظار میرفت نسلش منقرض شده باشه، از اعماق دریا بیرون میاد.

هشدار: ادامهی این مطلب میتونه داستان فیلم رو تا حدی لو بده.
شخصیت اول این داستان یعنی جوناس تیلور، پیش از این و در یک برنامهی تحقیقاتی، با کوسهی ماقبلتاریخ، رو به رو شده؛ اما از اونجایی که هیچ مدرکی وجود نداشته، بقیه طردش کردن و بهش انگای مختلفی زدن.
جوناس شبیه افرادیه که بر حسب اتفاق، واقع بینی و تحلیل خوبی دارن و به کمک منطق خودشون، میتونن اتفاقات بد پیش روی یه جامعه رو پیش بینی کنن، اما هشدار دادنشون مساوی هست با تحقیر شدنشون. یعنی نبوغ و تواناییهاشون بر علیه خودشون کار میکنه. مثل تف سر بالا.
وقتی که گروه تحقیقاتی دوباره با کوسی باستانی رو به رو میشن، دست از پا درازتر به سراغ جوناس میرن و ازش میخوان که به کمکشون بره. اینجا جاییه که جوناس باید تصمیم بگیره میخواد انتقام بگیره و بذاره این افرادی که متهم و طردش کردن بمیرن، یا بهشون کمک کنه.
اون نقش قهرمان رو بازی میکنه و به سراغ کوسه میره.
فیلمایی با چالش کار گروهی، معمولا معرفیهای قابل اعتمادتری از شخصیتها ارائه میدن. در لحظات حساس وقوع مشکل، ما با ذات واقعی افراد و پتانسیلهای باورنکردنیشون رو به رو میشیم. این فیلم، پر از لحظات فداکاری و بخشش هست که از گونهی بشر، بعید هم نیست.

هیجانات پی در پی
این فیلم، ترسناک نیست بلکه پر از هیجان محضه. پر از لحظاتی که باید زود تصمیم گرفت؛ چون جون آدما به این تصمیمات سریع گره خورده. این لحظات، به صورت پی در پی و با فواصل زمانی کم، اتفاق میوفتن. کوسهی ما قبل تاریخ، هیچ رحمی نداره و بسیار حساسه. با ایجاد لرزشهای قابل توجه و سروصدا میشه جذبش کرد.
چیزی که راجب جوناس وجود داره و شخصیتشو جالب میکنه اینه که جوناس یه ابر قهرمان نیست. تواناییهای اون در نتیجهی تجربه به دست اومده و تجهیزات مختلفی رو به کار میگیره تا بتونه هدف خودشو محقق کنه. جوناس، خاص بودنشو به کمک طرز فکرش نشون میده. اون فداکاره و به جون آدما اهمیت میده. حتی وقتی که دیگران اونو به خودخواه بودن محکوم میکنن، جوناس باز هم وجدان خودشو دور نمیریزه و دوباره به کمک تیم میره. اون با شجاعت، به دل دریا میزنه و تا جایی که میتونه، خودشو به کوسه نزدیک میکنه تا بکشش.
این چالشی نبود که بشر از عهدهاش بر نیاد. اگه توجه کنید، چنانچه تصمیم خودخواهانهی سرمایهگذار تیم نبود و زودتر به دیگران خبر میداد تا به کمکشون بیان، میتونستن زودتر هم از دست کوسه خلاص شن، اما سرمایهگذاره اومد دروغ گفت و خودسرانه و با چند تا آدم ناشی، سراغ کوسه رفتن؛ که کارشم باعث مرگش شد.
بعد از این هم جوناس و گروهش مجبور شدن بهتنهایی با کوسه بجنگن؛ چون کوسه داشت به سرعت، به سمت مردمی که توی ساحل جمع شده بودن و شنا میکردن میرفت تا بکششون.
این وسط حتی چند تا هلیکوپتر هم متوجه شدن و خودشونو بالای منطقه رسوندن ولی دوربینشونو در آورده بودن و میخواستن گزارش تهیه کنن؛ دنبال خبر جالب بودن نه کمک کردن.

این یه فیلم جالب در مورد قدرت همدلیه. چیزی که در تقابل کامل با خودخواهی ما آدم هاست.
یکی از شخصیتهای تحسین برانگیز این فیلم که ممکنه در نگاه اول، چندان جلب توجه نکنه، کلیف کرتیس در نقش مک هست که یه پژوهشگر با چهرهی معمولی مرد میانساله. اون خودنمایی زیادی نداره اما کارایی که انجام میده، خیلی وقتا تیم رو به راحتی از مشکلات بیشتر، نجات میده. اون مسئولیتپذیر و با سطح همدلی زیاده و چهرهی یه دانشمند که قصد داره به نفع آدما کار کنه رو به نمایش میذاره.
به عنوان یک جمعبندی
مگ، توی نقدای مختلفی با کلمهی فیلم پاپکورنی معرفی شده و این کنایهای به هیجان صرف و عاری بودن از محتواست؛ اما این قضاوت ناعادلانهای به نظر میرسه چون مساوی هست با اینکه تصویر ارزشمند همدلی و کار گروهی که توی این فیلم به نمایش گذاشته شده رو نادیده بگیریم.
فیلمها با صحبت و نقدهایی که در موردشون میشه موندگاری پیدا میکنن؛ در غیر این صورت، توی دریای تولیدات انبوه سینما و رسانه، به فراموشی سپرده میشن. هیچ وقت فراموش نکنید که فراتر از جنبهی سرگرم کننده، فیلمها روی ذهنتون تاثیراتی رو میذارن که در نگاه اول، ناملموس و غیرقابل پیشبینیه. با نگاه منتقدانه و کنجکاو، میشه این تاثیرات پنهان رو ادراک و پیش بینی کرد.