برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
میراث والت دیزنی در دنیای انیمیشن
منتشر شده در تاریخ ۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
0 بازدید
جرقه ی نوشتن این مطلب، زمانی توی ذهنم خورد که مشغول نوشتن نقد یکی از انیمیشنای سایت بودم و متوجه شدم که اون انیمیشن بخصوص، در واقع 60 و چندین انیمیشن والت دیزنیه. اون لحظه با خودم فکر کردم که تا امروز، دقیقا چند تا از این انیمیشنا رو دیدم؟ کنجکاو شدم که نگاهی به این لیست بندازم و سعی کنم الگوهای مشترک درون سناریوهاشون رو پیدا کنم و ببینم که این شرکت دقیقا تونسته چه تاثیراتی روی فرهنگ عمومی بذاره.
استدیوی انیمیشن سازی والت دیزنی، کارتای محبوبی رو تا امروز عرضه کرده که خیلی هاشون تبدیل به نوستالژی افرادی شدن که الان سن و سالی ازشون گذشته. خیلی از این انیمیشنا رو ممکنه توی زمانی که اینترنت چندان در دسترس نبود و سی دی هاشون رو میخریدیم دیده باشید. دردسرهای تراژیک و غم انگیز پینوکیو، پرنسسای جذابی مثل سفید برفی، زیبای خفته، پری دریایی، سیندرلا. هنوزم تصویرگری بسیاری از این انیمیشنا تحسین برانگیز جلوه میکنه و پالت رنگشون نظیر نداره. تصاویرشون همین الانم روی کلی از لوازم تحریرا، لباسا و اشیای مختلف دیده میشه و اونقدر جذاب هستن که بهمون حس کارای صرفا مارکتی رو ندن.
زمانی پرتکرارترین نقدی که نسبت به انیمیشن های ساخته ی والت دیزنی مطرح میشد، وجود کلیشه های جنسی بود اما این انتقادات که تحت تاثیر قدرت گرفتن افکار فمنیستی بازتولید شدن، صرفا شامل بخش اندکی از محصولات والت دیزنی میشن و به چشم اومدن چون شاید بر حسب اتفاق، از جمله محبوب ترین تولیدات دیزنی هم به حساب میان.
دخترای توی این داستانا، درسته که ممکنه شخصیت های منفعل و به قولا ضعیف و نیازمند توجه باشن اما فکر میکنم به خاطر در معرض توجه بودن، زیبایی و رفتار محبت آمیزی که از خودشون نشون میدن، مورد توجه بچه ها و نوجوونا قرار میگیرن. این شخصیت ها حتی نسبت به نسخه های اولیه ی داستانشون، افراد به مراتب دوست داشتنی تری هستن و با خوشبینی، به دیگران محبت میکنن. شاید اولین مثالی که در این مورد به ذهنتون بیاد، شخصیت سفید برفی یا سیندرلا باشه.
اولین نسخه ی انیمیشن سیندرلا در سال 1950 منتشر شد و هنوزم که هنوزه، این شیوه ی تصویرگری و متحرک سازی، محبوبیت خودشو داره. با فرض اینکه این محصول، در اواسط قرن بیستم ساخته شده، نمیشه چنین تولید کننده هایی رو تحسین نکرد.
شخصیت سیندرلا یا سفیدبرفی، هرچند که به واسطه ی آشنایی با یک پسر از طبقه ی اشراف میتونن زندگیشون رو متحول کنن اما در عمل، اونا افرادی نیستن که دست خودشون رو جلوی بقیه دراز کنن و خودشون رو برای رسیدن به یک موقعیت خاص، تحقیر کنن و مخاطب میتونه حس کنه که عشق بین این شخصیت ها و پسرای اشرافی، تحت تاثیر نوعی کشش قلبی هست و ارتباطی با حیله گری نداره.
وقتی از این زاویه به قضیه نگاه کنیم، درک اینکه انتقادی مثل دامن زدن به کلیشه های جنسی، به بار مثبت پیام های مرتبط با جنسیت و جفت گیری درون این انیمیشن ها میچربه میشه شک کرد.
شاید بشه گفت پرتکرار ترین نقد های منفی مطرح شده نسبت به تولیدات والت دیزنی، از طرف منتقدای طرفدار هالیوود دموکرات مطرح شدن و همون انتقاداتی رو مطرح میکنن که این شخصیت ها نسبت به وضعیت جامعه دارن.
اتمسفر غالب بر محصولات والت دیزنی، بیشتر به نظر میاد که تحت تاثیر یه فرهنگ مسیحیه و لذت بخش ترین اتفاقات داستان ها، زمانی رخ میده که شخصیت ها در حال نشون دادن تعهد و پایبندی خودشون به یک فرهنگ مسیحی هستن. نجابت و سادگی بیش از حد شخصیت های مثبت، فارغ از مرد یا زن بودنشون و درک بسیار سطحی نگرانه ای که به مساله ی تفکیک خیر از شر دارن، تقریبا توی تمام ساخته های این کمپانی موج میزنه.
تفکیک خیر از شر، یک مهارت روانی به حساب میاد که همه ی ما در مسیر رشد خودمون، به نسبت درکی که درموردش کسب میکنیم، میتونیم کیفیت زندگیمون رو متحول کنیم. این مهارت روانی، میتونه مهم ترین تصمیمات زندگی منجمله شرکت در انتخابات، ازدواج، انتخاب شغل یا مبارزات مدنی ما رو شکل بده.
داستان های والت دیزنی، هرچند که سعی دارن درمورد شیوه ی ارتباط گیری با انسان ها الهام بخش واقع بشن و همیشه داستان رو به زور هم که شده به سمتی ببرن که طرف خوب ماجرا پیروز بشه اما لزوما در حماسی ترین داستان هاش هم نتونسته توصیف جالبی درمورد نحوه ی درک ویژگی های خیر و شر و کیفیت تقابل این دو، ارائه بده.
بیشتر دردسرهایی که برای شخصیت های مثبت درست میشه، تاثیرپذیرفته از سادگی بیش از حد و تلاششون برای ارائه ی خدمت و محبتی هست که با خوشبینی بیمارگونه و بیش از حد، ترکیب شده.
این الگوی رفتاری، بیش از چیزی که به نظر میاد، از فرهنگ مسیحی نشات گرفته. توی این فرهنگه که آدما میتونن از زیر بار جواب پس دادن در مورد کارهای بدی که انجام دادن فرار کنن و به سایه ی کلیسا پناه ببرن و بخشیدن بی چون و چرای هر انسانی، بدون تقاص گرفتن یا انتقام جویی و نشون دادن خشم و نفرت، توصیه میشه.
بر خلاف ظاهر خوب چنین آموزه هایی، به هیچ عنوان نمیشه اونا رو بهنجار دونست و به خودی خود هیچ تاثیری روی بهبود اتمسفر یک جامعه ندارن.
فرهنگ مسیحی به سبب کثیر بودن طرفدارانش، حتی در جایی مثل سینمای هالیوود هم چندان مورد نقد قرار نگرفته و فیلم هایی هم که سعی دارن به این فرهنگ طعنه بزنن، یا اصلا مورد توجه قرار نمیگیرن یا شدیدا بهشون حمله میشه.
داستان های کلاسیکی که توسط والت دیزنی مورد استفاده قرار گرفتن، عموما از دل یک فرهنگ مسیحی تولید شدن و در جریان تماشای کارایی مثل سیندرلا و زیبای خفته، شما می تونید عناصر مذهبی و اخلاقی رو به کرار مشاهده کنید.
یکی از مهم ترین تاکیدات فرهنگ مسیحی، متوجه خونواده است که بخشی از این آموزه ها، به خودی خود هیچ بار منفی ای ندارن اما مدرکی هستن درمورد اینکه فرهنگ مسیحی، تا چه اندازه روی تولیدات والت دیزنی تاثیر داشته. خیلی از تئوری پردازا ترجیح میدن که والت دیزنی رو یه ساز و کار شدیدا یهودی با جهت گیری های تاریک معرفی کنن اما چنانچه به فضای داستان ها و همچنین ارزش های فرهنگی یهودیت و مسیحیت توجه کنید، اونا بیشتر در همپوشانی با فرهنگ مسیحی هستن.
خانواده در فرهنگ مسیحی، میتونه اصل همه چیز قرار بگیره و شخصیت هایی که برای نجات خونواده شون در مقابل جامعه قرار میگیرن و دست به کارای خودخواهانه میزنن، عموما به جای این که متوجه نقد منفی بشن، به عنوان افرادی قربانی و خوش قلب شناخته میشن و داستان های مسیحی سعی میکنه تا مخاطب رو جهت همدلی پیدا کردن با چنین شخصیت هایی تحریک کنه.
جشن های مذهبی ای که توی انیمیشن های والت دیزنی میشه دید هم عموما مرتبط با فرهنگ مسیحی هستن و فکر میکنم بتونید به راحتی صدای زنگ کلیسا های والت دیزنی رو به یاد بیارید.
شاید ما به عنوان افرادی که خارج از فرهنگ مسیحی بزرگ شدن و زندگی میکنن، چندان با موسیقی و سرود های مسیحی آشنا نباشیم اما این موضوع روشنیه که موسیقی مسیحی، در انیمیشن های دیزنی، حضور پررنگی دارن و این موضوع، به خودی خود تونسته تصویر موجهی از فرهنگ مسیحی رو به بیننده های بالقوه ی چنین انیمیشن هایی منتقل کنه.
رستگاری و نجات های معجزه آسا، گاها اونقدر به طور اتفاقی و بی منطق رخ میدن که ممکنه توی ذوق مخاطب انیمیشن بزنن اما عملا هیچ مغایرتی با آموزه های مسیحی ندارن. صرف اینکه یک شخصیت، حاضر به انجام یک ریسک فداکارانه بشه و سعی کنه آدم خوبه باشه کافیه تا چنین شخصیتی، از هر نوع مشکلی نجات پیدا کنه و به رستگاری برسه که شباهت زیادی به وعده و وعید های باورهای مسیحی داره.
حالا چنانچه به دنبال فرهنگ یهودی در این انیمیشن ها باشید، غیر از اینکه عوامل تولید ممکنه یهودی باشن، به چیز چندان بخصوصی نمیرسید که بخواد تنه به تنه ی اتمسفر مسیحی این انیمیشن ها بزنه. با این وجود، تئوری پردازی درمورد میزان سیاه دل بودن یهودیا و تلاشی که برای تسلط پیدا کردن بر تمام چرخه های کسب درآمد دارن، نه تنها در جوامع ما بلکه در جوامع مسیحی هم طرفدارای خاص خودش رو داره. بیشتر بحث اینه که هر فرهنگ، چه تعداد طرفدار داره تا بشه بهش حمله کرد وگرنه شما نمیبینید که کسی چندان مشتاق شنیدن نقد هایی باشه که نسبت به فرهنگ مسیحی وجود داره.
مسیحیت، یکی از مهم ترین دلایل شکل گیری خشونت و شروع تاثیرگذارترین جنگ های تاریخی بوده. جنگ های صلیبی، محاکمات مربوط به جادوگران و رفتارهایی که کلیسا در مقابل منتقدا نشون میده، از جمله موارد خشونت طلبی این فرهنگه و میشه گفت ظاهر زیبا و خونواده دوست مسیحیت، به کمک همین خشونت طلبی پنهان و بعضا توجیه شده است که شکل گرفته و یک ساحل امن رو برای افراد باورمند به مسیحیت، ایجاد کرده.
این موضوع که مسیحیت اعتباری برای دست بسیاری از دست آورد های علمی قائل نیست، به مرور زمان کمرنگ شده اما همچنان به لطف خودش باقیه و همچنان هم مسائلی مثل نظریات مرتبط با تکامل رو نادیده میگیره.
در داستان های والت دیزنی، فقرا لزوما دلیلی بر بی مسئولیتی یا شرارت یک شاه ساده دل یا شاهزاده ی عاشق پیشه نیستن بلکه اونا در کنار چنین افرادی حضور پیدا میکنن تا میزان عطوفت و دلرحمی یک حاکمیت رو ثابت کنن. سیستم پادشاهی و زرق و برق شاهانه در کنار محدودیت های زندگی افراد فقیر، از جمله کنتراست های محبوب درون انیمیشن هایی مثل سفید برفی و سیندرلا هستن.
جمع بندی
تاثیر این بی خطر فرض کردن آموزه های افراطی مسیحیت، بیشتر از اونکه یک تاثیر کوتاه مدت داشته باشه، شامل تاثیرات طولانی مدت میشه. مشکل تاثیرات طولانی مدت هم اینه که اونا هرگز تبدیل به عبرت نمیشن و در سایه ی زمان و اتفاقات مختلف، به راحتی مورد بی توجهی قرار میگیرن. والت دیزنی از جمله کمپانی هایی هست که بارها مورد توجه منتقدا قرار گرفته اما عموما منتقدا به مسائلی دامن میزنن که حتی درون این انیمیشن ها وجود خارجی ندارن و صرفا نتیجه ی نوعی بدبینی افراطی به حساب میان.