برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
بازخورد های اولیه نسبت به فیلم آماتور، تجربه ی جدید کارگردان Slow Horses
منتشر شده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
0 بازدید
این مطلب، بازخوردی نسبت به اخبار اولیه ی منتشر شده درمورد فیلم آماتور هست و در زمانی نوشته میشه که این فیلم، به تازگی منتشر شده و هنوز در پلتفرم های آنلاین، قابل دسترس نیست.
کارگردان این فیلم، جیمز هاوز، کارگردان فصل اول سریال Slow Horses هست که مجددا علاقه اش به مسائل جاسوسی رو نشون داده. شخصیت هایی که به دنبال اجرای عدالت هستن و در سایه ها حرکت میکنن و با کمترین امکانات ممکن، کارهای محیرالعقولی رو به انجام میرسونن. با این وجود، فیلم آماتور، نتونسته چندان خلاقانه ظاهر بشه و بازخورد های اولیه، حکایت از اون داره که مجددا با یه کار کلیشه درمورد یه قهرمان تک رو طرفیم.
رامی ملک به عنوان نقش اصلی این فیلم، نقش یک کدشکن رو داره که تقریبا همون ویژگی های یک هکر رو شامل میشه با این تفاوت که مهارت های بیشتری در زمینه ی رمزگشایی، تحلیل داده و شناسایی نقاط ضعف در سیستم های امنیتی داره.
اگه از دنبال کننده های رامی ملک باشید، این نقش ممکنه به سرعت شما رو یاد سریال مستر روبات بندازه اما منتقدا عقیده دارن که فیلم آماتور نتونسته کاریزمای لازم رو برای همچین شخصیتی ایجاد کنه.
منتقد گاردین عقیده داره که این فیلم با وجود مشکلاتی در فیلمنامه و ساختار کلی داستان، تونسته لحظات هیجان انگیز و دلهره آور نسبتا ملایم و اشاره هایی به توطئه های بین المللی رو در محتوای خودش داشته باشه. داستان به بررسی انتقام شخصی چارلی و لاشش برای کشتن سیستماتیک افرادی که در جریان قتل همسرش دخالت داشتن پرداخته. با این وجود، یه سری از منتقدا احساس میکنن که این فیلم چندان نتونسته روایت جذاب و متقاعد کننده ای داشته باشه.
این فیلم در تاریخ 11 آوریل 2025 به صورت رسمی در سینماها اکران شده و این بازخورد ها در همون یکی دو روز اول، در سطح اینترنت پخش شدن.
چیزی که برام جالبه اینه که از رامی ملک، برای همچین نقش هایی استفاده میشه. اون معمولا نقش افراد جنون زده و درون گرا رو خوب بازی میکنه؛ هرچند بیشتر بابت Bohemian Rhapsody شناخته شده اما کیفیت بازیش توی سریال مستر روبات یا قلب شریر باستر، اصلا قابل مقایسه با کارای دیگه اش نیست.
نقشش در مستر روبات به عنوان الیوت آلدرسون، تشریح کننده ی یه شخصیت آسیب پذیر و جنون زده است که اتفاقا ارتباط خوبی با مخاطبا برقرار کرد. بازی رامی ملک در این سریال، هم از نظر ریزه کاری های اجرایی و هم احساساتی که زنده کرد، به نحوی امضای خاص رامی به حساب میاد.
در فیلم آماتور، به نظر میرسه که نقش چارلی هلر هم از جنس شخصیت های درون گرا و نسبتا جنون زده باشه اما اینکه منتقدا به موضوع عدم کاریزما اشاره کردن، یادآور آفتی هست که این روزا دامنگیر بسیاری از فیلمایی شده که در ژانر مشابهی ساخته میشن.
نظر قاطع رو باید بعد از دیدن فیلم گفت ولی اونچه که از خلاصه ی داستان برمیاد، به نظر میرسه یه ایده ی بسیار رایجه، و خلاقیت و ظرافت زیادی لازمه که یه ایده ی به شدت تکراری بتونه تحسین مخاطبا رو به دنبال داشته باشه.
در واقع اینقدر همچین سناریوهایی رو نقد کردم که دیگه از تکرار حرفام خسته شدم. این مدل سناریوها، انگار صرفا طراحی میشن تا بذارن یه قهرمان، با کنتراست زیادی نسبت به جامعه ی اطرافش، شروع به درخشیدن کنه. از ابتدای فیلم هم میتونی مطمئن باشی که نقش اصلی، قراره به موفقیت خاصی برسه ولی دلیل درخشدنش، نه لزوما داشتن یه دیدگاه انتقادی جالب نسبت به جامعه بلکه داشتن یه سری مهارت های خاصه که معمولا در دنیای واقعی، بعیده یکی با این همه قدرت و مهارت و البته شانس، پیدا بشه.
در واقع این نوع داستان سرایی رایج میتونه به نوعی سطحی نگری منجر بشه. جایی که تمرکز بیش از حد روی مهارت های خاص و موفقیت های قهرمان، باعث میشه تا ابعاد انتقادی و پیچیدگی های انسانی، قربانی بشه. این فرم روایت، بیشتر دنبال خلق یه اسطوره است که به واسطه ی تمایزش از جامعه میدرخشه اما بیشتر مواقع، این تمایز از دل پرسش های عمیق درباره ی جامعه یا رفتار آدما بیرون نمیاد.
همچین داستان هایی به ندرت یک نگاه انتقادی جالب یا واقعی به مشکلات اجتماعی دارن. به نظر میرسه که هدف اصلی، چیزی جز سرگرم شدن و جذب مخاطب از طریق خلق یه قهرمان بی نقص با توانایی های غیر واقعی نیست که البته در عین لذت بخش بودن، فضای چندانی برای فکر کردن یا ایجاد چالش های واقعی ایجاد نمیکنه.
همچین سناریوهایی معمولا خطر ایجاد یک پیام ضمنی رو دارن که موفقیت رو در گرو مهارت های خارق العاده و شرایط استثنایی جلوه میده و از تاکید بر تلاش های انسانی یا اهمیت همبستگی اجتماعی، غفلت میکنه.
فکر میکنم سوال مهمی که الان میشه مطرح کرد اینه که عدم توجه این سناریوها به پیچیدگی شخصیت یک قهرمان از منظر اجتماعی و انسانی و نگاه سطحی شون به مبارزه با نابهنجاری های اجتماعی، چه تاثیری روی پیام فیلم داره؟
این مدل قهرمان ها، بیش از پیش میتونن رفتار های آنارشیستی رو تحریک کنن و باعث بروز رفتارهای خودسرانه ای بشن که مرز بین خیر و شر رو به شکل اشتباهی شناسایی کردن. این مدل قهرمان های تک رو، صرفا در داستان های سینمایی هست که شانس رسیدن به موفقی رو دارن و تجربه شون، هیجان انگیز جلوه میکنه اما در دنیای واقعی، همچین تصمیمای خودسرانه ای میتونه زندگی خیلیا رو به خطر بندازه یا میزان ناامنی درون جامعه رو افزایش بده، بدون اینکه واقعا تاثیر مثبتی ایجاد کنه.
همچین داستان هایی که بر اساس قهرمان های تک رو ساخته میشن، نه تنها می تونن پیام خطرناک و غلطی رو درباره ی نقش فرد در مبارزه با نابهنجاری های اجتماعی منتقل کنن بلکه مرز های بین خیر و شر رو به شکلی ساده سازی میکنن که کاملا وابسته به تصمیمات شخصی، بازتعریف میشه. این نگاه به جای تمرکز روی مسئولیت جمعی و پیچیدگی های اجتماعی، روی توانایی های خاص و خودسرانه ی قهرمان تمرکز داره که عملا در دنیای واقعی، نتایج خوبی به دنبال نداره.
توی این مدل داستانا، قهرمان به شکلی نشون داده میشه که قوانین و نهاد های اجتماعی رو به راحتی نادیده میگیره و به صورت فردی، اقدام میکنه و همین موضوع هم ممکنه مخاطبا و بخصوص نوجوونا رو به سمت رفتار های آنارشیستی و نپذیرفتن پیش فرض ساختارهای اجتماعی تشویق کنه. این نوع روایت ها، به جای بهبود وضعیت اجتماعی، می تونن به تضاد و انزوا، دامن بزنن.
فیلم هایی که روی قهرمان های تک رو و جدا از جامعه تمرکز میکنن، غالبا پتانسیل ایجاد بحث های انتقادی درباره ی مسئولیت های اجتماعی و چالش های انسانی رو ندارن.
سوالی که دوست دارم مطرح کنم اینه که به نظرتون سینمای امروز، اصلا پذیرای مبارزای مدنی معتدل و خردمند هست؟ آیا واقعا دوست داره همچین افرادی، تبدیل به منبع الهام مردم جامعه بشن؟ یا صرفا ترجیح میده از قهرمانای خیالی و فرمالیته رونمایی کنه که پیغام کلی داستانشون، نه تنها فایده ای برای مخاطب نداره بلکه میتونه بیشتر از مفید بودن، یک تاثیر منفی رو ایجاد کنه؟
اگر به جریان اصلی سینمای امروز نگاه کنیم، به نظر میرسه که ساختن قهرمان های خیالی و پرزرق و برق که به طرز اغراق آمیزی از جامعه جدا میشن و با توانایی های فراواقعی خودشون درخششی کوتاه مدت ایجاد میکنن، برای استودیو ها و سرمایه گذارا جذاب تره. این نوع قهرمانا معمولا با اکشن های پرهیجان و جلوه های ویژه همراه هستن که فروش گیشه رو تضمین میکنه اما پیام عمیق و الهام بخش چندانی ندارن.
از طرف دیگه، مبارزای مدنی معتدل و خردمند که تغییرات اجتماعی واقعی رو با ابزارهایی مثل گفت و گو، همبستگی و نقد سازنده پیگیری میکنن، ممکنه اون جذابیت بصری آنی رو نداشته باشن. همین مساله شاید باعث بشه که استودیوهای بزرگ، کمتر تمایل داشته باشن داستان های این افراد رو به تصویر بکشن؛ چون شاید در نگاه بازاری، این داستان ها "پرفروش" یا "هیجان انگیز" به نظر نرسن.
البته استثناهایی هم وجود داره. فیلم هایی که به داستان های واقعی مبارزای مدنی یا افرادی که با چالش های اجتماعی به شکل واق گرایانه ای رو به رو شدن پرداختن، هرچند کمتر دیده میشن ولی می تونن تاثیر عمیقی روی بیننده ی بالقوه شون داشته باشن اما این مدل فیلما معمولا در سینمای مستقل دیده میشن نه جریان اصلی.
جمع بندی
به نظر میرسه که جریان اصلی سینما ترجیح میده بیشتر روی سرگرمی و ایجاد هیجان تمرکز کنه تا تحریک مخاطبا به سمت تفکر انتقادی یا الهام بخش واقع شدن در زمینه های اجتماعی. این واقعیت، سوال مهم تری رو ایجاد میکنه: آیا مخاطبا که بخش مهمی از این چرخه هستن، آماده و علاقه مند به پذیرش داستان هایی با قهرمان های خردمند و معتدل هستن؟ یا شاید سینما، خودش به نوعی بازتاب تقاضاهای مورد در جامعه است؟