برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!
نقد و بررسی فیلم Drive 2024| سلبریتی بودن در کره ی جنوبی
منتشر شده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۴
0 بازدید
فیلم رانندگی کره ی جنوبی، یه کار جنایی و روانشناسی و اجتماعی هست که سعی کرده انتقادی داشته باشه نسبت به سطحی نگری در شبکه های اجتماعی و فرهنگ رسانه و شهرت رو نقد میکنه.
یونا، زنی هست که در یوتیوب شهرت داره و زندگیش پر از قراردادهای تبلیغاتی هست اما یه شب که حسابی مست کرده و میخواد به خونه برگرده، دزدیده میشه و توی صندوق عقب ماشین گیر میوفته. بخش زیادی از اتفاقات، در حالی به نمایش در میاد که صرفا محیط صندوق عقب رو میشه دید.
وقتی که یونا سعی میکنه تا کمک بخواد و به سراغ دنبال کننده هاش میره، عملا کسی حرفش رو باور نمیکنه و همه فکر میکنن که صرفا داره کلک تبلیغاتی پیاده میکنه تا جلب توجه کنه.
هرچند که این فیلم در ظاهر سعی کرده تا نحوه ی تعامل جامعه با سلبریتی ها رو نقد کنه اما دقیقا درگیر همون کلیشه هایی میشه که توی کارای کره ی جنوبی موج میزنه و هرچقدر هم نسبت به افراد معروف و ثروتمند انتقاد داشته باشن، مدام نوعی حسرت و تحسین هست که به سمت این طیف وجود داره و اونا رو قبله ی آمال و آرزوهای خودشون میبینن.
سناریوهایی که در فیلم و سریالای کره ی جنوبی دیده میشه، به کرار سعی میکنن سیستم سیاسی خاص این کشور رو که اونا رو از کره ی شمالی متمایز میکنه تحسین کنن و به عنوان یک دست آورد بهش نگاه کنن اما در عمل، همون اتمسفر فکری ای رو دارن که میشه توی جامعه ی سنتی ای که طیف اشراف زاده و رعیت داره دید و انگار فقط ظاهر جامعه است که عوض شده و هنوز همون حسرت ها و آرزوهای عصر پادشاهی، در حال شکل دادن به تصمیمات و قضاوت های آدما هستن.
در پایان این فیلم، یونا با وجود اینکه قربانی هست، همچنان با زیبایی، ثروت و سبک زندگیش، نماد آرزوهای جمعی باقی میمونه و این تناقض، فیلم رو از نقد اجتماعی، به بازتاب ناخودآگاه میل به شهرت تبدیل میکنه.
روایت های کره ای، اغلب سعی میکنن تفاوت خودشون با کره ی شمالی رو برجسته کنن اما در زیرساخت فرهنگی، هنوز همون اتمسفر سلسله مراتبی حاکم هست و سلبریتی ها مثل اشراف زاده ها دیده میشن و مردم عادی، مثل رعیت هایی که آرزوی ورود به قصر رو دارن. این وضعیت باعث میشه که نقد خنثی بشه چون به جای شکستن ساختار، فقط ظاهرش رو تغییر میده.
این فیلم با وجود شروع جسورانه، درنهایت شبیه یه درام روانشناختی با چاشنی هیجان میشه و بیشتر به درد مخاطبایی میخوره که یا از دیدن رنج لذت میبرن یا یاد گرفتن که دربرابر ساختار، منفعل باشن.
داستان جوری پیش میره که انگیزه ی یک مخاطب سطحی نگر و احساساتی، و مادر از خودش احساساتی و سطحی نگر تر رو توجیه کنه و عملا نقد خاصی نسبت به دنیای اینفلوئنسرها مطرح نمیشه.
فیلم درایو به جای اینکه ساختار شهرت و مصرف گرایی رو زیر سوال ببره، عملا با انتخاب زاویه ی دید "قربانی شده ی زیبا و محبوب"، همدلی مخاطب رو به سمت تثبیت همون ساختار هدایت میکنه و یونا با همه ی رنجی که میکشه، همچنان در مرکز توجه باقی میمونه و این توجه، تاثیر پذیرفته از نوعی همدلی احساسی سطحی هست.
فیلم انگار برای مخاطبی ساخته شده که خودش درگیر همین چرخه ی مصرف و شهرته و حتی مادر داستان، با نگاهی احساسیتر، این چرخه رو تایید میکنه.
این طبیعیه که توی هر فرهنگی، شهرت و ثروت، محبوبیت داشته باشه ولی هیچ جا مثل آسیای شرقی، برای رسیدن به همچین خواسته هایی، خودشون رو به آب و آتیش نمیزنن و کارای رقت انگیز انجام نمیدن. عملا آیدل های خودشون رو میپرستن.
توی خیلی از جوامع، انتخاب نکردن شهرت یا ثروتمند شدن، تاثیر بدی روی امنیت اجتماعی، بهره بردن از عدالت یا تنوع تجارب زندگی نداره و آدما شانس اینو دارن که از چنین مواردی، بهره ی نسبتا خوبی ببرن اما انگار در آسیای شرقی، بدون پول و شهرت نمیشه پیش پا افتاده ترین حقوق انسانی رو داشت.
در جوامعی مثل کره ی جنوبی، ژاپن یا چین، ساختارهای اجتماعی به شدت رقابتی و سلسله مراتبی هستن. اینجا آیدل ها نه فقط محبوب، بلکه مقدس هستن و فندوم هایی دارن که گاهی از مرزهای عقلانیت عبور میکنن و برای رسیدن به جایگاه شهرت، بعضیا حاضرن از سلامت روان، حریم شخصی و حتی کرامت انسانی خودشون بگذرن.
این رقابت از مدرسه شروع میشه و در بزرگسالی، با فشار کاری و اجتماعی، ادامه پیدا میکنه. توی همچین جامعه ای، شهرت و ثروت تبدیل میشن به تنها راه دیده شدن، و حتی زنده موندن.
در اون سر دنیا و کشورهایی مثل آمریکا، با وجود مشکلات ساختاری مثل نژادپرستی یا شکاف طبقاتی، هنوز هم روایت های فرهنگی متنوعی وجود دارن که ارزش های غیر مادی رو هم مشروع میکنن. یه آدم معمولی میتونه زندگی کنه، تجربه به دست بیاره و حتی محترم باشه، بدون اینکه سلبریتی یا میلیاردر باشه. و این به فرد اجازه میده که مسیرهای متفاوتی رو برای معنا بخشیدن به زندگیش و کسب امنیت، انتخاب کنه.
در شرق آسیا، نداشتن ثروت یا شهرت، گاهی به معنی نداشتن حقوق پایه ی انسانی هست و این یه بحران فرهنگی به حساب میاد چون وقتی که ارزش انسان، فقط با میزان دیده شدنش سنجیده بشه، جامعه به جای رشد، وارد یه چرخه ی فرسایشی میشه.
در آمریکا، حتی اگر فردی مشهور یا ثروتمند نباشه، میتونه از حقوق پایه ای مثل دسترسی به آموزش عمومی، خدمات درمانی ولو محدود و آزادی بیان و انتخاب سبک زندگی بهره ببره و این ها به واسطه ی نهادهای مدنی، قانون اساسی و سنت های لیبرال دموکرات تثبیت شدن و درنتیجه، بقا و کرامت انسانی، الزاما به دیده شدن یا ثروتمند بودن گره نخورده.
فرهنگ آمریکایی با وجود فشارهای رسانه ای، هنوز هم روایت هایی رو ترویج میده که زندگی ساده و روستایی رو تحسین میکنن و کارهای دستی و خلاقانه رو ارزش گذاری میکنن و قهرمان هایی از دل طبقه ی متوسط یا حتی فقیر خلق میشن و این تنوع باعث میشه افراد حس کنن که میتونن بدون شهرت، زندگی معناداری داشته باشن درحالیکه در شرق آسیا، روایت غالب، موفقیت از طریق دیده شدن و تایید اجتماعی هست.
در جوامعی مثل کره ی جنوبی یا چین، رقابت تحصیلی و شغلی خیلی شدیده و ساختارهای اجتماعی، سلسله مراتبی تر هستن و تایید اجتماعی، نقش حساتی تری در امنیت روانی و اقتصادی داره. رسانه ها و شبکه های اجتماعی هم در خدمت دامن زدن به همچین سیستمی هستن و شهرت رو به عنوان تنها راه تجات، نمایش میدن و این باعث میشه که شهرت، نه فقط آرزو بلکه ابزار بقا تلقی بشه.
در این جوامع، تایید اجتماعی، شرط ورود به حلقه ی قدرت و منابع هست و ناشناسی یا گمنامی، معادل حذف شدن فرصت ها و یا از دست دادن احترام پایه است و شهرت نه فقط برای هنرمندا بلکه برای کارمندا، دانش آموزا و حتی مادران خانه دار، تبدیل به نوعی ابزار مشروعیت شده.
نابهنجاری رو میشه در نوع هویت بخشیدن جامعه به افرادش دید یعنی ارزش فرد نه براساس تجربه ی زیسته بلکه براساس نحوه ی دیده شدن در رسانه ها یا شبکه های اجتماعی سنجیده میشه و حتی درد و رنج، باید زیبا و قابل همدلی باشه تا مشروعیت پیدا کنه. توی همچین جوامعی، آدما یاد میگیرن که برای بقا، خودشون رو قربانی کنن و نسخه ی قابل مصرفی برای عرضه در رسانه بسازن.
جمع بندی
سنت های کنفسیوسی رایج در آسیای شرقی، تاکید خاصی بر نظم، سلسله مراتب و وفاداری به گروه دارن و تجربه ی مدرن سازی سریع هم به نوبه ی خودش به ساخته شدن همچین جوامعی دامن زده. این کار باعث شد موفقیت، با دیده شدن در رسانه ها گره بخوره و فشارهای اقتصادی و تحصیلی، رقابت رو به سطحی بی رحمانه رسوند.
فرهنگ شرم و حفظ ظاهر که از بیرون، این جوامع رو تحسین برانگیز جلوه میده، به نوبه ی خودش میتونه باعث بشه که آدم ها حتی در رنج، شخصیت نمایشی خودشون رو حفظ کنن و اصطلاحا سعی کنن صورت خودشون رو با سیلی سرخ نگه دارن که همچین رویه ای، سطح همدلی درون جامعه و مهارت های ارتباطی رو به شدت کاهش میده و عقیم میکنه.