برای دریافت ناتیفیکیشنهای مربوط به آخرین فیلمها و آپدیتهای جدید آنها، کافی است دسترسی به اطلاعیهها رو فعال کنی. اینطوری همیشه از جدیدترین تغییرات باخبر میمونی!

اخبار ابتدایی درمورد فیلم بلندی های بادگیر 2026
منتشر شده در تاریخ ۵ آبان ۱۴۰۴
0 بازدید
اخیرا مصاحبه ای از امرالد فنل درمورد فیلم جدیدش یعنی بلندی های بادگیر منتشر شده که نسبت به انتقاداتی که درمورد اروتیک بودن این فیلم مطرح شده، واکنش نشون داده. خلاصه ی حرفش اینه که فیلمم مثل یک رابطه است که من عاشقشم ولی نمیتونه عشقمو جواب بده.
این حرفا بوی یک تجربه ی مازوخیستی رو میدن که خیلی از هنرمندا ممکنه تجربه اش کرده باشن یعنی تو عاشق یک ایده یا متن هستی که در عین الهام بخش بودن، میتونه بهت این حسو بده که قدرت به تصویر کشیدنش رو نداری.

برداشت امرالد فنل اقرار میکنه که برداشتش از این رمان، بدوی، جنسی و سادومازوخیستی هست. این اقتباس، به جای سانتیمانتال بودن، با نشون دادن تاریکی و خشونت عاشقانه، داستان رو روایت میکنه و فنل با اقرار به اینکه اثرش جنسی و سادومازوخیستی هست، به شکلی مرزهای اقتباس کلاسیک رو جا به جا کرده.
به شخصه وقتی فیلمی مورد انتقاد منفی و نفرت قرار میگیره، بیشتر کنجکاو میشم که ببینمش چون احتمال میدم که ممکنه چیز خلاقانه ای درونش وجود داشته باشه.
فیلم Wuthering Heights 2026 اقتباسی از رمان بلندی های بادگیر از امیلی برونته هست که در سال 1847 منتشر شده.
در انگلستان قرن هجدهم، هیثکلیف، پسربچه ای یتیم، به دست خانواده ی ارنشا به فرزندی قبول میشه. اون با دختر خانواده یعنی کاترین ارنشا رابطه ی عمیق و رمانتیکی برقرار میکنه و با گذش زمان، تبدیل به عشق ممنوعه و پر از میل و خشونت و حسادت میشه.
هشدار: ادامه ی این مطلب میتونه داستان اصلی رو لو بده.
تفاوت های طبقاتی، فشارهای اجتماعی و انتخاب های دردناک، درنهایت باعث جدایی این دو نفر میشن و هیثکلیف که از طرد شدن و تحقیر اجتماعی زخم خورده، به مردی تاریک و انتقام جو تبدیل میشه و با بازگشت به منطقه، زندگی همه ی اطرافیانش رو عوض میکنه.
اقتباس فنل، خیلی آزادانه و با تمرکز بر جنبه های اروتیک، سادومازوخیستی و روانی داستان ساخته شده.

در پایان رمان، بعد از سالها عشق نافرجام، انتقام و رنج، هیثکلیف که روحش درگیر خاطره ی کاترین بوده، از شدت اندوه و وسواس روانی، به تدریج تحلیل میره و میمیره، درحالتی که انگار مشتاقه تا به روح کاترین بپیونده. از طرفی، نسل بعدی یعنی هرتون ارنشا، پسر برادر کاترین و کاترین کوچک، دختر کاترین، با وجود اختلاف های اولیه، به هم نزدیک میشن و عاشق میشن و تصمیم میگیرن در بلندی های بادگیر زندگی کنن و این تصویری از آشتی، رهایی و پایان چرخه ی انتقام و رنجه.
سوالی که پیش میاد اینه که صلح بچه ها چه دردی از مرده ها دوا میکنه؟ این الگوهای دراماتیکی هست که عمدتا توی داستان های کلاسیک میشه دید و در اقتباس های مدرن، راحت تر میشه زیر سوالشون برد.
کاترین ارنشا در رمان بلندی های بادگیر به خاطر بیماری جسمی و روانی ناشی از فشارهای عاطفی، اجتماعی و درونی میمیره. مرگش صرفا یک اتفاق پزشکی نیست و نویسنده سعی میکنه نشون بده که کاترین دچار یک فروپاشی کامل میشه که نتیجه ی سرکوب شدن عشق، جدا شدن از هیثکلیف و ازدواج با مردی هست که دوستش نداره و زندگی توی ساختار عرفی جامعه، روحش رو عذاب میده.
کاترین خودش رو مجبور میکنه که با ادگار ازدواج کنه تا بتونه مقام اجتماعی پیدا کنه و وقتی هیثکلیف ناپدید میشه، کاترین دچار افسردگی و وسواس میشه. با برگشتن هیثکلیف، احساسات کاترین فوران میکنن ولی دیگه نمی تونه باهاش باشه و در ادامه، خودش رو از غذا و مراقبت محروم میکنه و به تدریج، خودش رو نابود میکنه. بعد از زایمان دخترش دیگه دووم نمیاره و میمیره.

هیثکلیف به رغم اینکه کاترین به طور خودخواسته در فاصله گرفتن ازش نقش داشته اما هیچ وقت از کاترین نفرت پیدا نمیکنه ولی عشقش به کاترین به حدی وسواس گونه، دردناک و ویرانگره که گاهی شبیه نفرت به نظر میرسه. اون نه از کاترین بلکه از دنیا، آدم ها و خودش نفرت پیدا میکنه چون نمی تونه با کاترین باشه و چون عشقش بدون جواب مونده.
نمی دونم حرفم منطقی هست یا نه اما این فیلم به نحوی مردستیزانه است. فرض کنید همین کار هیثکلیف رو یه زن انجام میداد. اون وقت درموردش چی میگفتن؟ اینکه زن به رو عنوان فرد از خود گذشته، تا پای جان عاشق و وفادار میبینن درحالیکه اون مرد به خاطر حرف مردم و حفظ شان اجتماعی به عشقش پشت کرد.
اتفاقا در اینجا هم به نظر نوعی قهرمان ساخته میشه و صرفا قهرمان یک مرد هست. اون احتمالا در فیلم هم قراره به عنوان مرد جذاب عاشق پیشه و خسته و غمگین معرفی بشه. فیلمای اروتیک عموما از طرف منتقدا مورد تحسین قرار نمیگیرن اما ما ریاکارا در پلتفرم های دیجیتال و سورس های غیر رسمی، اتفاقا بیش از پیش به این فیلم ها توجه نشون میدیم. همین هست که چنین فیلم هایی تبدیل به تقویت کننده ی آواتار زن و مرد ایده آل و اروتیک میشن، بدون اینکه واقعا نقد منصفانه ای متوجه شون بشه یا جدی گرفته بشن.
درواقع فیلم های اروتیک، حتی وقتی توسط منتقدها طرد میشن، در پلتفرم های غیررسمی و در ناخودآگاه جمعی، تبدیل میشن به ابزار ساختن آواتارهای جنسی و ایده آل سازی زن و مرد.
جمع بندی
مگه سرنوشت فیلم هایی مثل 365 روز و فیفتی شید هم همین نبود؟ اونا بدترین بازخوردها رو دریافت کردن اما در عین حال، رمان جدید نویسنده ی فیفتی شید، قبل از انتشارش توسط استودیو خریده شده. شاید منتقدای رسمی که با اسم خودشون مینویسن، روی خوشی به این فیلما نشون ندن اما فرهنگ عمومی، اتفاقا به شکل دیوانه واری این محتوا رو دوست داره و کافیه اسم این فیلما رو بیاری تا ببینی چقدر مردم میشناسنش.
منتقدها با اسم و اعتبارشون مینویسم و باید از مرزهای زیبایی شناسی، اخلاق و سیاست عبور نکنن ولی مردم، در پلتفرمهای غیر رسمی و خلوت خودشون با این آثار زندگی میکنن. یعنی این فیلم ها با وجود طرد شدن، تبدیل به آواتارهای میل جمعی شدن.